دلوله

لغت نامه دهخدا

( دلولة ) دلولة. [ دُ ل َ ] ( ع مص ) رهنمونی کردن و توفیق راست کرداری دادن. ( آنندراج ). ارشاد کردن. هدایت نمودن. ( از اقرب الموارد ). دلالة. رجوع به دلالة شود.

فرهنگ فارسی

رهنمونی کردن و توفیق راست کرداری دادن.

پیشنهاد کاربران

در زبان لکی به مشکی که دوغ داخل آن می ریزند دلوله میگویند و به مشکی که آب داخل ان می ریزند کنه میگوند kona

بپرس