دلور

لغت نامه دهخدا

دلور. [ دِ وَ ] ( ص مرکب ) دلوار. بی باک. شجاع. دلاور. متهور. باجرأت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دلوار . بی باک .

گویش مازنی

/dalor/ نادان و ناآگاه
/del var/ معشوق یار

پیشنهاد کاربران

دِلوَر
شجاع
سالها قبل دلوریه / دلوری یک شغل توی شوشتر ( خوزستان ) بوده، مثل نجاری ولی سنگین تر.
دِلوَر - هم خانواده ی دلاور، دلیر
به معنی شجاع، بی باک، نترس
ریشه واژه : فارسی

بپرس