دلدار

/deldAr/

مترادف دلدار: جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار

معنی انگلیسی:
sweetheart, courageous, brave, darling, flame, inamorata, ladylove, heartthrob

فرهنگ اسم ها

اسم: دلدار (دختر) (فارسی) (تلفظ: del dār) (فارسی: دلدار) (انگلیسی: del dar)
معنی: معشوق، علاقه مند، ( به مجاز )، معشوق و محبوب، ( در قدیم ) مهربان، با محبت، ( در تصوف ) حق، خداوند، محبوب، شجاع
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

دلدار. [ دِ ] ( نف مرکب ) دل دارنده. دارنده دل. از اسماء معشوق. ( از آنندراج ). معشوق. محبوب. ( ناظم الاطباء ). دلبر. معشوقه :
نخواهی مر مرا با تو ستم نیست
چو من باشم مرا دلدار کم نیست.
( ویس و رامین ).
دلدار که خون ریزد یک موی نیازارد
دل نیز به یک مویش آزار نیندیشد.
خاقانی.
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت.
خاقانی.
زآن غمزه دودافکن آتش فکنی درمن
هم دل شکنی هم تن دلدار چنین خوشتر.
خاقانی.
همان معشوق زیبا یار او بود
بت شکرشکن دلدار او بود.
نظامی.
شگفت آید مرا گر یار من نیست
دلم چون برد اگر دلدار من نیست.
نظامی.
بخرم گر فروشد بخت بیدار
به صد ملک ختن یک موی دلدار.
نظامی.
نبودی زمان بی یار دلدار
وز آن اندیشه می پیچید چون مار.
نظامی.
درآمد گلرخی چون سرو آزاد
ز دلداران خسرو با دلی شاد.
نظامی.
تماشای گل و گلزار کردن
می لعل از کف دلدار خوردن.
نظامی.
که یارا دلبرا دلدار دلبند
توئی بر نیکوان شاه و خداوند.
نظامی.
چنان در کار آن دلدار دل بست
که از تیمار کار خویشتن رست.
نظامی.
مرا این رنج و این تیمار دیدن
ز دل باید نه از دلدار دیدن.
نظامی.
شفاعت کرد روزی شه به شاپور
که تا کی باشم از دلدار خود دور.
نظامی.
همان پندارم ای دلداردلسوز
که افتادم ز شبدیز اولین روز.
نظامی.
همان بهتر که با آن ماه دلدار
نهفته دوستی ورزم پریوار.
نظامی.
دردا که ز یک همدم آثارنمی بینم
دل بازنمی یابم دلدار نمی بینم.
عطار.
زلف تو که هم دلبر و هم دلدار است
هندو دزد است و پاسبانی داند.
کمال اسماعیل.
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من.
مولوی.
دوستان باشند و دلداران ولیک
مهربان نشناسد الا واحدی.
سعدی.
زمین بوسیده ام بسیار و خدمت کرده ام اکنون
لب معشوقه می بوسم رخ دلدار می بینم.
سعدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دلبر، معشوق، محبوب، دلنوازی، دلجویی، تسلی، دارای دل وجرات، دلیر، دلاور، شجاع، دلاوری، شجاعت
( صفت اسم ) ۱ - معشوق محبوب . ۲ - دلیر شجاع با جرات دلاور .

فرهنگ معین

( ~. )(ص فا. )۱ - معشوق .۲ - دلیر، دلاور.

فرهنگ عمید

۱. دلبر، معشوق، محبوب.
۲. دارای دل و جرئت، دلیر، دلاور، شجاع.

گویش مازنی

/del daar/ شجاع – پر جرأت – بی باک ۳یار

دانشنامه عمومی

دلدار نام مستعار شاعر کرد یونس رئوف ( ۱۹۱۷–۱۹۴۸ ) است. وی در شهر کویه در نزدیکی اربیل در کردستان عراق به دنیا آمد. بعد از پایان دبیرستان در شهر کرکوک، تحصیلات خود را در دانشکده حقوق در بغداد به پایان رساند.
وی علاقه خاصی به شعر و ادبیات داشت و از آنجا که بیشتر کارهای وی حماسی و میهن پرستانه بودند از جانب حکومت عراق همواره تحت تعقیب و آزار بود و مدت های زیادی را در زندان به سر برد. از آثار معروف دلدار سرود «ای رقیب» است سرود ملی کردستان عراق است. [ ۲]
عکس دلدار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

sweetheart (صفت)
دلدار

فارسی به عربی

حبیب

پیشنهاد کاربران

دلدار= دل کسی را بدست اوردن
خب الان برای معنی دلدار هم نوشتی دلبر هم دلداده! دلبر کسیه ک دل رو میبره! دلداده کسیه ک دلشو داده ب دلبر و دلبر دلشو برده! :| خب این دو تا الان معنی هاشون مقابل هم دیگست
خب الان برای معنی دلدار هم نوشتی دلبر هم دلداده! خب دلبر کسیه که دل رو میبره ، دلدار کسیه ک دلش رو دلبر برده، دل رو داده رفته! نمیشه ک اینطوری - __ -
دلدار : دلدار ( به مجاز ) 1 - معشوق و محبوب؛ 2 - ( در قدیم ) مهربان، با محبت؛ 3 - ( در تصوف ) حق، خداوند.

بپرس