نه تو گفتی که بجای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری.
سعدی.
|| دلکشی. دلبری. جذابیت : گر تو نیز آن جمال و دلبندی
بنگری فارغم که بپسندی.
نظامی.
نه وسمه است آن به دلبندی خضیب است نه سرمه است آن به جادوئی کحیل است.
سعدی.
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی راوین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را.
سعدی.
این همه دلبندی و خوبی تراموضع ناز است و غرور ای صنم.
سعدی.
|| ( اِ مرکب ) در لهجه مردم گناباد خراسان ، مجموعه دل و جگر و روده گوسفند و گاو و غیره. ( یادداشت پروین گنابادی ). رجوع به دلبند شود.