دلبسته

/delbaste/

معنی انگلیسی:
interested, wedded, attached

لغت نامه دهخدا

دلبسته. [ دِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) دل داده. دل به چیزی سپرده. دارای تعلّق. با تعلّق خاطر :
هر آنکس که پیوسته او بود
بزرگی که دلبسته او بود.
فردوسی.
همراه اگر شتاب کند در سفر تو بیست
دل در کسی مبند که دلبسته تو نیست.
سعدی ( گلستان ).
|| عاشق و معشوق. گرفتار و رنجور. || ستمکش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - عاشق دلباخته . ۲ - دارای تعلق . ۳ - گرفتار ستمکش . ۴ - رنجور .

فرهنگ معین

( ~. بَ تِ ) (ص مف . ) ۱ - عاشق ، شیدا. ۲ - گرفتار، ستمکش .

فرهنگ عمید

دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند.

مترادف ها

attached (صفت)
وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند

پیشنهاد کاربران

دلبستن. آبستن. وابستن. . از ریشه بوی بسته و بسلنماق گرفته شده است.
دلبسته شدن ینی بدون اون نتونی. ینی تمام زندگیت بوی اونو بده. دلبسته شدن ینی اینک مال من شو لطفا. . .
واژه دلبسته و وابسته در عشق وجودداره
▪️وﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ( وابسته ) ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
چون ﻣﻔﯿﺪﯼ,
ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ( دلبسته ) ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
حتی ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

بپرس