دُلاکْروا، اوژِن (۱۷۹۸ـ۱۸۶۳)(Delacroix, Eugene)
ورود صلیبیون به قسطنطنیه، موزه لوور، اثر اوژِن دُلاکْروا
تک چهره اوژِن دُلاکْروا
نقاش رمانتیست فرانسوی. آثار متعددش، مضامین دینی و تاریخی، و تک چهره سازی از دوستانش، ازجمله آهنگ سازانی همچون پاگانینی و شوپن را دربرمی گیرند. در مخالفت با سنّت آکادمیک فرانسه، شیوه ای رنگین و روان را درپیش گرفت، که در تابلویمرگ سارداناپالوس (۱۸۲۹؛ لوور، پاریس) نیز مشهود است. قتل عام خیوس (۱۸۲۴؛ لوور، پاریس) تصویری است از یکی از فجایع آن عصر، که یونانیان مغلوب را در اسارت سواران مهاجم تُرک نشان می دهد (استفادۀ دُلاکروا از درون مایه های معاصر، آثار ژریکو را تداعی می کند). دلاکروا در شیوۀ کارش از کانستبل، منظره پرداز انگلیسی، تأثیر گرفت. همچنین برای آثار شکسپیر، دانته، و بایرون تصویرسازی کرد؛ خاطرات روزانه دلاکروا مدرک جذابی از اوضاع زمانۀ اوست. مشاهدۀ اثر مشهور ژریکو با نام کَلَک مِدوزا از نخستین تجربیات سازندۀ دلاکروا بود. نخستین موفقیّتش در سالن، با تابلوی زورق دانته (۱۸۲۲، لوور) حاصل گردید. این نقاشی از یک سو ادای دِینی است به روبنس، و از سوی دیگر بازنمودی است از فردیّت شاخصِ آکنده از «التهاب»، که دلاکروا آن را به راستی حال وهوای بدیع هنر می دانست. در ۱۸۲۴ پس از تابلوی مذکور، شاهکار خود را با نام قتل عام خیوس، پدید آورد. در این اثر، تضاد میان چهرۀ جنگاوران و اسیران، برگرفته از نقاشی گرو با نام قربانیان طاعون جافا است و در اسلوب رنگ آمیزی نیز تا حدّی از تابلوی کانستبل با نام گاری علوفه مایه می گیرد، که دیدن آن در سالن، دلاکروا را برآن داشت تا در رنگ آمیزی تابلوی خود تجدیدنظر کند. در همین زمان بود که اصطلاح رمانتیسم برای نخستین بار در فرانسه باب شد، و دلاکروا در مقام سرآمد آن نهضت شهرت یافت؛ گرچه خودش چنین عنوان هایی را مردود می شمرد. با این حال سفر به انگلستان در ۱۸۲۵ (که دوستی با بانینگتون و آثار ژریکو، مسبب آن بود) بی شک او را با مقولات وابسته به رمانتیسم، همچون شعر و تئاتر، مرتبط ساخت. تراژدیِ بایرون، شاعر انگلیسی، در ساختن پردۀ مجلّل ساردانا پالوس (۱۸۲۷؛ لوور) به دلاکروا الهام بخشید. اجرای نمایش نامۀ فاوست در لندن، او را به ساختن چاپنقش های سنگیِ فاوست، برانگیخت (۱۸۲۸)؛ حتّی خودش را در هیئت هَملِت در تصویر گنجاند. با آن که نظم کلاسیک را می ستود، همچون نظم حاکم بر آثار راسین و موتسارت، در جست وجوی کلیۀ امکاناتی بود که نقاشی، در وسعت بخشیدن به احساسات و تجارب عاطفی، فراهم می آورد. داشتن این تمایلات موجب شد که در ۱۸۳۲ هنگام سفر به اسپانیا و مغرب، فصل جدیدی را در هنرش آغاز کند که دستیابی به تنوع رنگی و آزادی در نقاشی را در پی داشت؛ این ویژگی ها در نقاشیِ او با نام زنان الجزیره ای (۱۸۳۴؛ لوور) مشهود است. دلاکروا که فردی فرهیخته، با شخصیتی فوق العاده بود (این ویژگی را بودلر به خوبی تشریح کرده است)، در خاطرات روزانه اش دربارۀ معاصران خود و دلبستگی های شخصی اش به تمام هنرها، هوشمندانه سخن گفته است.
ورود صلیبیون به قسطنطنیه، موزه لوور، اثر اوژِن دُلاکْروا
تک چهره اوژِن دُلاکْروا
نقاش رمانتیست فرانسوی. آثار متعددش، مضامین دینی و تاریخی، و تک چهره سازی از دوستانش، ازجمله آهنگ سازانی همچون پاگانینی و شوپن را دربرمی گیرند. در مخالفت با سنّت آکادمیک فرانسه، شیوه ای رنگین و روان را درپیش گرفت، که در تابلویمرگ سارداناپالوس (۱۸۲۹؛ لوور، پاریس) نیز مشهود است. قتل عام خیوس (۱۸۲۴؛ لوور، پاریس) تصویری است از یکی از فجایع آن عصر، که یونانیان مغلوب را در اسارت سواران مهاجم تُرک نشان می دهد (استفادۀ دُلاکروا از درون مایه های معاصر، آثار ژریکو را تداعی می کند). دلاکروا در شیوۀ کارش از کانستبل، منظره پرداز انگلیسی، تأثیر گرفت. همچنین برای آثار شکسپیر، دانته، و بایرون تصویرسازی کرد؛ خاطرات روزانه دلاکروا مدرک جذابی از اوضاع زمانۀ اوست. مشاهدۀ اثر مشهور ژریکو با نام کَلَک مِدوزا از نخستین تجربیات سازندۀ دلاکروا بود. نخستین موفقیّتش در سالن، با تابلوی زورق دانته (۱۸۲۲، لوور) حاصل گردید. این نقاشی از یک سو ادای دِینی است به روبنس، و از سوی دیگر بازنمودی است از فردیّت شاخصِ آکنده از «التهاب»، که دلاکروا آن را به راستی حال وهوای بدیع هنر می دانست. در ۱۸۲۴ پس از تابلوی مذکور، شاهکار خود را با نام قتل عام خیوس، پدید آورد. در این اثر، تضاد میان چهرۀ جنگاوران و اسیران، برگرفته از نقاشی گرو با نام قربانیان طاعون جافا است و در اسلوب رنگ آمیزی نیز تا حدّی از تابلوی کانستبل با نام گاری علوفه مایه می گیرد، که دیدن آن در سالن، دلاکروا را برآن داشت تا در رنگ آمیزی تابلوی خود تجدیدنظر کند. در همین زمان بود که اصطلاح رمانتیسم برای نخستین بار در فرانسه باب شد، و دلاکروا در مقام سرآمد آن نهضت شهرت یافت؛ گرچه خودش چنین عنوان هایی را مردود می شمرد. با این حال سفر به انگلستان در ۱۸۲۵ (که دوستی با بانینگتون و آثار ژریکو، مسبب آن بود) بی شک او را با مقولات وابسته به رمانتیسم، همچون شعر و تئاتر، مرتبط ساخت. تراژدیِ بایرون، شاعر انگلیسی، در ساختن پردۀ مجلّل ساردانا پالوس (۱۸۲۷؛ لوور) به دلاکروا الهام بخشید. اجرای نمایش نامۀ فاوست در لندن، او را به ساختن چاپنقش های سنگیِ فاوست، برانگیخت (۱۸۲۸)؛ حتّی خودش را در هیئت هَملِت در تصویر گنجاند. با آن که نظم کلاسیک را می ستود، همچون نظم حاکم بر آثار راسین و موتسارت، در جست وجوی کلیۀ امکاناتی بود که نقاشی، در وسعت بخشیدن به احساسات و تجارب عاطفی، فراهم می آورد. داشتن این تمایلات موجب شد که در ۱۸۳۲ هنگام سفر به اسپانیا و مغرب، فصل جدیدی را در هنرش آغاز کند که دستیابی به تنوع رنگی و آزادی در نقاشی را در پی داشت؛ این ویژگی ها در نقاشیِ او با نام زنان الجزیره ای (۱۸۳۴؛ لوور) مشهود است. دلاکروا که فردی فرهیخته، با شخصیتی فوق العاده بود (این ویژگی را بودلر به خوبی تشریح کرده است)، در خاطرات روزانه اش دربارۀ معاصران خود و دلبستگی های شخصی اش به تمام هنرها، هوشمندانه سخن گفته است.
wikijoo: دلاکروا،_اوژن_(۱۷۹۸ـ۱۸۶۳)