دلاوری

/delAvari/

مترادف دلاوری: تهور، جلادت، جنگاوری، دلیری، رشادت، شجاعت، شهامت، نبردآزمایی

متضاد دلاوری: جبن

معنی انگلیسی:
braveness, bravery, courage, gallantry, prowess, stoutness, valiance, valor, valour

لغت نامه دهخدا

دلاوری. [ دِ وَ ] ( حامص مرکب ) دل آوری. حالت و چگونگی دلاور. شجاعت. دلیری. جنگجویی. بهادری. نیرومندی. ( از ناظم الاطباء ). بَسالت.بطالت. بطولت. ذَمارت. ذمارة. سَکسَکة. ( منتهی الارب ). شدة. ( دهار ). نجدت. ( از منتهی الارب ) :
در خواب جنگ بینی از آرزوی جنگ
وین از مبارزی بود و از دلاوری.
فرخی.
این هرمز در روزگار خویش یگانه ای بود بقوت و نیرو و دلاوری چنانک او را دلاور سخت زور گفتندی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 20 ).
دیدم همه دلبران آفاق
چون تو به دلاوری ندیدم.
سعدی.
جوان به غروردلاوری که در سر داشت از خصم دل آزرده نیندیشید. ( گلستان سعدی ).
- عرصه دلاوری ؛ میدان جنگ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

دلاوری. [دِ وَ ] ( اِخ ) نام تیره ای از طایفه نوئی ، از ایلات کوه گیلویه فارس. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89 ).

فرهنگ فارسی

۱ - دلیری شجاعت . ۲ - جنگجویی ٠
نام تیره ای از طایفه نوئی از ایلات کوه گیلویه فارس .
( دل آوری ) ۱ - دلیری شجاعت . ۲ - جنگجویی ٠

مترادف ها

courage (اسم)
یارایی، مروت، چیرگی، شجاعت، دلیری، جرات، رشادت، دلاوری

valor (اسم)
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی

gallantry (اسم)
شجاعت، سلحشوری، رشادت، دلاوری، زن نوازی، بهادری

valiancy (اسم)
شجاعت، مردانگی، دلاوری، بهادری

prowess (اسم)
سلحشوری، دلاوری

errantry (اسم)
دلاوری، حادثه جویی، در بدری

valiance (اسم)
شجاعت، دلاوری، بهادری

فارسی به عربی

شجاعة

پیشنهاد کاربران

بپرس