دلائل

/dalA~el/

لغت نامه دهخدا

دلائل. [ دَ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ دلیل ، به معنی برهان و حجت. ( آنندراج ). دلایل. رجوع به دلایل شود. || ج ِ دلیلة، و جمع دلال نیز می تواند باشد. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دلیلة و دلال شود.
- دلائل ثلاثة ؛ در اصطلاح صوفیان ، فناء فی الشیخ و فناء فی الرسول و فناء فی اﷲ است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ).
|| ج ِ دلالة [ دَ / دِ ].( ناظم الاطباء ). رجوع به دلالة شود.
- دلائل ثلاثة ؛ در اصطلاح منطقیان ، دلالت مطابقی و دلالت تضمنی و دلالت التزامی است. ( از غیاث )( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع دلالت ( دلاله ) توضیح : در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها : [[ جواب هر یکی گفتهایم بدلایل عقلی و براهین منطقی ٠٠٠ ]] ( جامع الحکمتین ۳٠۶ ) .

پیشنهاد کاربران

بپرس