دل کور

/delkur/

لغت نامه دهخدا

دل کور. [ دِ ] ( ص مرکب ) کوردل. سیاه دل. مقابل روشن دل. ( آنندراج ) :
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
بشرطآنکه ننمائی به کج طبعان دل کورش.
حافظ.
|| بی ذوق. کودن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کور دل . سیاه دل .

فرهنگ عمید

۱. کودن.
۲. بی ذوق.
۳. تیره دل.

دانشنامه آزاد فارسی

دلِ کور
رمانی به فارسی، نوشتۀ اسماعیل فصیح، در ۱۳۵۲ش. توصیفی از تغییر و تحولات تهران طی سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ش است. هر مرحله از این تغییرات، از ورای سرگذشت یکی از پسران ارباب حسن آریان، به شیوۀ یادآوری گذشته، بیان می شود. مشخص ترینِ آنان مختار، متجاوزی حریص، است که با استفاده از کمبودهای زمان جنگ، تاجری صاحب نام می شود. نویسنده به شیوه ای ناتورالیستی، به تأثیر وراثت و محیط بر شخصیت های اثر نیز توجه کرده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس