دل پری

لغت نامه دهخدا

دل پری. [ دِ پ ُ ] ( حامص مرکب ) دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر. || بغض. کینه. کینه از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده.
- دل پری از کسی داشتن ؛بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینه سخت از او در دل نهفته بودن. کینه از پیش داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق :
بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل
کز تو مراست بس گله مندی و دل پری
گفتا علاج قطعی این کار مسهل است
گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری.
؟ ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ فارسی

۱ - غمگینی اندوهگینی . ۲ - خشمگینی غضبناکی .

پیشنهاد کاربران

بپرس