فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
دل و دماغ ؛ هوی و هوس. ( ناظم الاطباء ) . حوصله :
به بی دماغی مجنون مصاحبی خواهم
که حرف پرسم و گوید دل و دماغ کجاست.
سالک یزدی ( از آنندراج ) .
دماغ برفلک و دل بزیر پای بتان
ز من چه می طلبی دل کجا دماغ کجا.
... [مشاهده متن کامل]
کلیم ( از آنندراج ) .
- || نخوت و غرور و تکبر. ( ناظم الاطباء ) .
- || عظمت و بزرگواری و جلال. ( ناظم الاطباء ) .
- || نشاط و شور و اشتیاق. دل و حوصله و آمادگی برای کاری ، و آن بیشتر در موارد مربوط به تفریح و خوشگذرانی و مسافرت و لهو و لعب و نظایر آن بر زبان می آید. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .
به بی دماغی مجنون مصاحبی خواهم
که حرف پرسم و گوید دل و دماغ کجاست.
سالک یزدی ( از آنندراج ) .
دماغ برفلک و دل بزیر پای بتان
ز من چه می طلبی دل کجا دماغ کجا.
... [مشاهده متن کامل]
کلیم ( از آنندراج ) .
- || نخوت و غرور و تکبر. ( ناظم الاطباء ) .
- || عظمت و بزرگواری و جلال. ( ناظم الاطباء ) .
- || نشاط و شور و اشتیاق. دل و حوصله و آمادگی برای کاری ، و آن بیشتر در موارد مربوط به تفریح و خوشگذرانی و مسافرت و لهو و لعب و نظایر آن بر زبان می آید. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .
دل و دماغ نماندن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] حال و حوصله ای در کسی نبودن.