دل مرده

/delmorde/

مترادف دل مرده: افسرده، بی میل، دلسرد، دلگیر، مایوس، ملول

متضاد دل مرده: دل به نشاط، زنده دل

معنی انگلیسی:
inanimate, joyless, lifeless, mirthless, low-spirited, discouraged, cheerless, despondent, melancholy, morose

لغت نامه دهخدا

دل مرده. [ دِ م ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده :
چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا
به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین.
فرخی.
کو محرم غم کشته دل زنده بدردی
کاین راز به دل مرده خرم نفروشم.
خاقانی.
عازردل مرده ای در وی گریز
گو مرا باد مسیحائی فرست.
خاقانی.
کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفه افسرده دل مرده. ( گلستان سعدی ).
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده اند.
سعدی.
به ایثار مردم سبق برده اند
نه شب زنده داران دل مرده اند.
سعدی.
هردم آرد باد صبح از روضه رضوان پیام
کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام.
خواجو.
دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد
کافور ساخت یاسمن ماهتاب را.
صائب ( از آنندراج ).
|| کودن. بلید. ( ناظم الاطباء ). طامس القلب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - افسرده پژمرده مقابل زنده دل . ۲ - کودن بلید .
افسرده، ملول، دلتنگ، بی ذوق

فرهنگ معین

( دِ . مُ دِ )(ص مر. ) افسرده ، بی انگیزه .

فرهنگ عمید

۱. افسرده، دل تنگ.
۲. ملول.
۳. بی ذوق.

مترادف ها

low-spirited (صفت)
افسرده، کدر، گرفته، دلتنگ، دارای روحیه بد، دل مرده

پیشنهاد کاربران

فسرده، بی حال، بی رمق، شخصی که رمقی نداشته باشد، غمگین
( ( علت اینکه حالا دل مرده و خاموش است، حتما به واسطه ی انسی است که به صاحبش داشته و حالا دوری او را نمی تواند تحمل کند. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
دل مرده

بپرس