دل مانده

لغت نامه دهخدا

دل مانده. [ دِ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) ملول. اندوهگین. غمگین. || خسته. بیمار. ( ناظم الاطباء ). || دل چرکین. بی رغبت : چون دست ناشسته در خوان نهاد، همه یهودیان و معتزله و زنادقه بدین سبب دل مانده شدند. ( ترجمه دیاتسارون ص 110 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - غمگین اندوهناک . ۲ - ملول . ۳ - آزرده .

پیشنهاد کاربران

دل آزرده، ملول، دلگیر
شنیدم که باری سگم خوانده بود
که از من به نوعی دلش مانده بود

بپرس