کو محرم غم کشته دل زنده بدردی
کین راز به دل مرده خرم نفروشم.
خاقانی.
او طرب می کرد و لب دل زنده بودخنده میزد وآن چه جای خنده بود.
عطار.
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآوردبس کشته دل زنده که بر یکدگر افتاد.
حافظ.
از خشن پوشی چه پروا عارف دل زنده راپشت آئینه چو شد روشن گهر زرگو مباش.
( از آنندراج ).
دل زنده. [ دِ ل ِ زِ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دلی که روح و نشاط و عشق دارد :
دل زنده هرگز نگردد هلاک
تن مرده دل گر بمیرد چه باک.
سعدی.