ای مژه تیر و کمان ابرو تیرت بچه کار
تیر مژگان تو دلدوزتر از تیر خدنگ.
فرخی.
- غمزه دلدوز ؛ گیرا. مؤثر : تیری از آن غمزه دلدوز جست
بر جگرش آمد و تا پر نشست.
؟
- مژگان دلدوز ؛ گیرا. مؤثر : هرکه از مژگان دلدوز تو می جوید امان
راه گردانیدن از تیر قضا دارد امید.
صائب ( از آنندراج ).
- ناوک دلدوز ؛ تیر دلدوز : گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را.
سعدی.
هان ای نهاده تیر جفا بر کمان حکم اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین.
سعدی.
به مردمی که دل دردمند حافظ رامزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم.
حافظ.