دل دله

لغت نامه دهخدا

( دلدلة ) دلدلة. [ دَ دَ ل َ ] ( ع مص ) رفتن. ( از منتهی الارب ). ذهاب. ( از اقرب الموارد ). || اضطراب کردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جنبانیدن سر و اعضا را در رفتار. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جنبانیدن. ( المصادر زوزنی ). جنبانیدن چیزی آویخته. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). دِلدال. رجوع به دلدال شود.

گویش مازنی

/del dele/ میان

پیشنهاد کاربران

بپرس