دل خیره

لغت نامه دهخدا

دل خیره. [ دِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان :
هم از کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و زآنجا براند.
اسدی.
ببد دایه دل خیره آمد دوان
سخن راند با دختر از پهلوان.
اسدی.

فرهنگ فارسی

خیره دل . متعجب . متحیر .

پیشنهاد کاربران

بپرس