دل خیره. [ دِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان : هم از کار آن داس دل خیره ماندبر آن بت بنفرید و زآنجا براند.اسدی.ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان.اسدی.