دل تافته

لغت نامه دهخدا

دل تافته. [ دِت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) دلسوخته. داغدل. || دل برداشته. دل نگران : چون پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم به خانه اندر دلتنگ شدی به کوه حرا رفتی وهمی گشتی و به شب به خانه آمدی دل تافته ، و از این حال خدیجه سخت اندوهگین بودی. ( ترجمه طبری بلعمی ).
- دل تافته گشتن ؛ دل برگرفته و نگران شدن :
گفتم که مرا ز غم به یک بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر.
فرخی.

فرهنگ فارسی

دل برداشته . دل نگران .

پیشنهاد کاربران

بپرس