دل تافته. [ دِت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) دلسوخته. داغدل. || دل برداشته. دل نگران : چون پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم به خانه اندر دلتنگ شدی به کوه حرا رفتی وهمی گشتی و به شب به خانه آمدی دل تافته ، و از این حال خدیجه سخت اندوهگین بودی. ( ترجمه طبری بلعمی ). - دل تافته گشتن ؛ دل برگرفته و نگران شدن : گفتم که مرا ز غم به یک بوسه بخر دل تافته گشتی و گران کردی سر.