چو برکندم دل از دیدار دلبر
نهادم مهر خرسندی به دل بر.
لبیبی.
من دل از نعمت و از عز تو برکندم تو دل از طاعت و از خدمت من برنکنی.
ناصرخسرو.
دیو دل از صحبت تو برکندچون تو دل از مهر بتان برکنی.
ناصرخسرو.
خون بناحق نهال کندن اویست دل ز نهال خدای کندن برکن.
ناصرخسرو.
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهراین مهر بر که افکنم این دل کجا برم.
کمال الدین اسماعیل.
جهد کن تا ترک غیر حق کنی دل ازین دنیای فانی برکنی.
مولوی.
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهرمن مهر از دلم چگونه توانی که برکنی.
سعدی.
خوشا تفرج نوروز خاصه در شیرازکه برکند دل مرد مسافر از وطنش.
سعدی.
شرطست احتمال جفاهای دوستان چون دل نمی دهد که دل از دوست برکنم.
سعدی.
خلقی چو من در روی تو آشفته چون گیسوی توپای آن نهد در کوی تو کاول دل از سر برکند.
سعدی.
ازین ملک روزی که دل برکندسراپرده در ملک دیگر زند.
سعدی.
فراق را دلی از سنگ سخت تر بایدکدام صبر که برمی کنی دل از دلدار.
سعدی.
بدان که دشمنت اندر خفا سخن گویددلت دهد که دل از دوست برکنی زنهار.
سعدی.
از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشدمی کشم جور تو تا جهد و توانم باشد.
سعدی.
بر که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم چون تو در عالم نباشد ورنه عالم تنگ نیست.
سعدی.
دل اندر دلارام دنیا مبندکه ننشست با کس که دل برنکند.
سعدی.
چو گرگ خبیث آمدت در کمندبکش ورنه دل برکن از گوسفند.
سعدی.
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری چون تاب کشم باری زآن زلف بتاب اولی.
حافظ.
من همان روز دل از هستی خود برکندم کو رخ خویش در آیینه تماشامی کرد.
میرخسرو ( از آنندراج ).
به حسرت دل از جان و تن برکنندسراسیمه بر قلب دشمن زنند.بیشتر بخوانید ...