دل از جان شستن ؛ دست از جان برداشتن. مصمم به مرگ شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
غنیمت بر او بخش کاو جنگ جست
به مردی دل از جان شیرین بشست.
فردوسی.
غنیمت بر او بخش کاو جنگ جست
به مردی دل از جان شیرین بشست.
فردوسی.
دل از جان شستن ؛ دل از جان برداشتن. مصمم به مرگ شدن. رجوع به این ترکیب ذیل شستن شود.