به صد دقیقه ز آب درمنه تلخترم
به سخره چشمه خضرم چه خواند آن دریا.
خاقانی.
زیشان شنو دقیقه فقر از برای آنک تصنیف را مصنف بهتر کند بیان.
خاقانی.
افشای این سِر و اظهار این دقیقه جایز نشمرده ام. ( سندبادنامه ص 175 ). طرار گفت : ای مهتر، نه همانا که او این دقیقه داند؟ ( سندبادنامه ص 309 ).هر چه هست از دقیقه های نجوم
یا یکایک نهفته های علوم.
نظامی.
کاین درج کآسمان شه داردوین دقیقه که او نگه دارد
هیچکس را ز خسروان جهان
کس ندیده ست آشکار و نهان.
نظامی.
استاد را بزورآوری بر من دست نبود بلکه مرا دقیقه ای از علم کشتی مانده بود که از من دریغ می داشت امروز بدان دقیقه بر من دست یافت. ( گلستان سعدی ).امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقه ایست نگارا در آن میان که تو دانی.
حافظ.
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن.
حافظ.
- دقیقه شناس ؛ نکته شناس. نکته بین. باریک بین : نِقرس ؛ طبیب حاذق بسیارنظر دقیقه شناس. ( منتهی الارب ).|| ( اصطلاح عرفان ) به معنی سِر دقیق است که هر کس بر آن آگاه نشود و مرتبت دقایق اجل از مرتبت حقایق است. ( فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء ج 1 ص 104 ).
|| ( اصطلاح نجوم ) جزء شصتم است از درجه. ( منتهی الارب ). شصت یک ِ درجه و هر دقیقه شصت ثانیه باشد. ( از مفاتیح العلوم ). یک حصه از شصت حصه درجه ، و تمامی درجه های فلک سه صد و شصت باشد. بدانکه فلک را دوازده برج اند و هر برج را سی درجه و هر درجه را شصت دقیقه و هر دقیقه را شصت ثانیه. ( غیاث ). سدس عشر درجه است ، و اطلاق میشود بر سدس عشیر ساعت ، و همچنین است حال در مابعد دقیقه از مراتب ، یعنی ثانیه ها و ثالثه ها و غیر آن ، یعنی دقیقه را گاهی از درجه گیرند و گاهی از ساعت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). از اجزای واحد زاویه است برابر یک شصتم درجه ، و منقسم به 60 ثانیه. ( از دایرةالمعارف فارسی ) : آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه حمل بازآید به همان وقت و روز که رفته بود. ( نوروزنامه ). || واحد زمان ، سدس عشر ساعت. ( از اقرب الموارد ). شصتم جزء از هر ساعت. ( ناظم الاطباء ).از اضعاف واحد زمان ، برابر 60 ثانیه. ( از دایرةالمعارف فارسی ). ج ، دَقائق. ( از اقرب الموارد ). || کنایه از زمان بسیار کوتاه ، چنانکه گویند: یک دقیقه صبر کنید. ( از ناظم الاطباء ).