دقی

لغت نامه دهخدا

دقی. [ دَ قا / دَ قَن ْ ] ( ع مص ) چندان خوردن فصیل و شتربچه شیر را که ناگوارد کندش ، و چنین شتربچه ای را دَق ( دقی ) و دقوان گویند و مؤنث آن دقیة ودَقْوی ̍ است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دقی. [ دَ ] ( ع ص ) دَق. به معنی دَقْوان است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به دقوان و نیز به دَقی ̍ شود.

دقی. [ دَق ْ قی ] ( اِ صوت ) اسم صوت است و کوفتن چیزی را بر چیزی میرساند خاصه هرگاه بشدت کوفته شود. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

دقی. [ دِق ْ قی ] ( ص نسبی ) منسوب به دِق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- ذبول دقی ؛ رنج باریک. رجوع به ذبول شود.

دقی. [ دُق ْ قی ] ( ص نسبی ) از انساب است و ابوبکر محمدبن داود صوفی و ابوبکر احمدبن محمد مشهور به ابن دق بدان شهرت دارند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

فرهنگ فارسی

از انساب است و ابوبکر محمد بن داود صوفی و ابوبکر احمد بن محمد مشهور به ابن دق بدان شهرت دارند .

دانشنامه عمومی

دقی نام شهر و شهرستانی در استان جیزه مصر است.
ویکی پدیای عربی، ۲۱ مارس ۲۰۰۷.
عکس دقی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس