دقوقی

لغت نامه دهخدا

دقوقی. [ دَ ] ( اِ ) قسمی خاک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

دقوقی. [ دَ قا ] ( اِخ ) دقوقاء، که شهری است در عراق. ( از منتهی الارب ). رجوع به دقوقاء شود.

دقوقی. [ دَ] ( اِخ ) عبدالمنعم بن محمدبن ابی المضاد. عالم و عارف قرن هفتم هجری که بسال 645 هَ. ق. درگذشت. مولوی در دفتر سوم در داستانی او را ذکر می کند :
آن دقوقی داشت خوش دیباجه ای
عاشق و صاحب کرامت خواجه ای...
( از فرهنگ فارسی معین ).

دقوقی. [ دَ ] ( اِخ ) نام دو تن از بزرگان علم و معرفت و عرفان که یکی به سال 734 و دیگری به سال 741 هَ. ق. درگذشته است. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

یکی از بزرگان علم و عرفان ( ف. ۷۴۱ ه. ق. )
نام دو تن از بزرگان علم و معرفت عرفان که یکی بسال ۷۳۴ دیگری بسال ۷۴۱ ق . در گذشته است .

پیشنهاد کاربران

بپرس