دقوق

لغت نامه دهخدا

دقوق. [ دَ ] ( ع اِ ) دارویی است که برای چشم کوفته شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دقوق. [ دَ ] ( اِخ ) شهری است میان بغداد و اربل. ( منتهی الارب ). دقوقاء. دقوقی. رجوع به دقوقاء شود.

فرهنگ فارسی

شهری است میان بغداد و اربل .

پیشنهاد کاربران

بپرس