دقل. [ دَ ق َ ] ( ع اِ ) خرمابن بسیاربار. ( منتهی الارب ). نخل پربار. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). واحد آن دقلة. ( از اقرب الموارد ) :
یکی قطره باشد ز آغاز سیل
یکی برگ باشد ز اول دقل.
ناصرخسرو.
خود تو دانی کآفتاب اندر حمل تا چه گوید با نبات و با دقل.
مولوی.
|| خرمای بلایه ، و آنکه او را اسمی بخصوص و از انواع مشهوره نباشد. ( منتهی الارب ). خرمای بد و خرمای خشک. ( دهار ). خرمای زبون. ( غیاث ) ( آنندراج ). پست ترین نوع خرما. ( از اقرب الموارد ) : خرد شحنه را هوا مکنید
رطب پخته را دقل منهید.
خاقانی.
- دقل شاهانی ؛ نوعی خرما است در جیرفت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).|| در بیت ذیل از سنائی این کلمه آمده است و چون مرادف خشک گشتن استعمال شده ظاهراً معنی خشک دارد :
یافت در خانه صاعی از خرما
دقل و خشک گشته تا به نوا.
|| تیر کشتی. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( آنندراج ). دکل ، که چوب وسط کشتی باشد که برای شراع بندند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) ( از اقرب الموارد ). || بیل کشتی. ( دهار ).