دق کش

/deqkoS/

لغت نامه دهخدا

دق کش. [ دِ ک ُ ] ( ن مف مرکب ) کشته شده به دق. کسی که از دق کشته شود. آنکه از دق بمیرد.
- دق کش شدن ؛ دق مرگ شدن. مردن از دق. به اندوه سخت و غم جانکاه مبتلی آمدن.
- دق کش کردن ؛ دق مرگ کردن. به رنج و محنت و غصه مبتلی و به مرگ کشاندن کسی را. با اندوه دادن بسیار به او سبب مرگ او شدن.( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- || مجازاً، رنج بسیار دادن. دق مرگ کردن.

فرهنگ فارسی

کشته شده به دق .

پیشنهاد کاربران

بپرس