دفعه

/daf~e/

مترادف دفعه: بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله

برابر پارسی: بار

معنی انگلیسی:
time, sitting, stretch

لغت نامه دهخدا

( دفعةً ) دفعةً. [ دَ ع َ تَن ْ ] ( ع ق )ناگهان. ناگاه. یکباره. مغافصةً. از ناگاه. از ناگهان. بی خبر. غفلةً. بدون خبر. ( ناظم الاطباء ). فوراً.
- دفعةً واحدة ؛ یک باره. یک دفعه. بیکبار. بیکباره : پادشاه اسلام... فرمود که امری که بتدریج مضرت آن چنین معظم گشته و عموم مردم بدان معتاد شده اند دفع آن دفعةً واحدة نتوان کرد، بطریق تأنی میسر شود. ( تاریخ غازانی ص 274 ).
دفعه. [ دَ ع َ / ع ِ ] ( از ع ، اِ ) دفعة. دفعت. بار. وهله. مرحله. ( فرهنگ فارسی معین ). باره. مرتبه. ( ناظم الاطباء ). یک نوبت. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ). کَرّه. کرت. پی. نوبه. نوبت. دست. مره : امیر محمود به دو سه دفعه از راه زمین داور بر اطراف غور زد. ( تاریخ بیهقی ).
- اول دفعه ؛ نخستین بار : بوسهل را به اول دفعه پیغام دادیم که چون تو در میان کاری من به چه کارم.( تاریخ بیهقی ).
- بیکدفعه ؛ بیکبار. با هم. در یک وهله :
همه را زاد بیک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی.
منوچهری.
- || در یک نوبت : این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است و رنجهای بزرگ کشیده از امیر ماضی چنانکه بیک دفعه او را هزار چوب زدند و جانب ما را در آن نگاه داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ).
- دفعه بدفعه ؛ نوبت بنوبت. باربار. بتکرار. مکرراً. اززمانی بزمانی. ( ناظم الاطباء ).
- یکدفعه ؛ دفعةً. ناگهان. فجاءةً. بطور ناگهانی.
- امثال :
حرف را به آدم یک دفعه می زنند. ( امثال و حکم ).

دفعه. [ دَ ع َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

یک نوبت، یک مرتبه، یکبارراندن یاردکردن، یک بار
ناگهان ناگاه یکباره : [[ دفعه وارد شد ]] .
ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان .

فرهنگ معین

(دَ عِ ) [ ع . دفعة ] (ق . ) بار، نوبت ، مرحله .

فرهنگ عمید

یک بار، یک نوبت.

واژه نامه بختیاریکا

بار؛ پِر؛ بِر؛ دَوال؛ رَه؛ فرقه؛ گُهرِه

جدول کلمات

بار, مرتبه

پیشنهاد کاربران

ببینید دزدیدن کلمات فارسی اینجوری انجام میشه tap کلمه فارسیه بمعنی تپش ضربه آرام که در متل ها هم هست که بچه ها میگن تپ تپ خمیر. . . یعنی ضربه به خمیر ولی عذرا خانم ضربه وزهرشو کشید و وارد ترکمنها کرد و
...
[مشاهده متن کامل]
کلمه تپه همون دپو کردن و روی هم ریختن وجمع شدنه که درمرحله دوم ایشالا میاد وتپه را چون ترکها تاپا میگن میگه ترکیه حتما چون دو ضربیه

بار = وین ، گَزَک ، کَش
دفعه، بار=گاه
گزک، واره، کش
بار ، مرتبه
در لری بختیاری
یه کِرَت دی: یک بار/دفعه دیگر
دو کِرَت: دو بار/دفعه
( گِل ) gel - به معنی بار و دفعه در زبان لری قسمتی از لرستان و ملایر و نهاوند ،
نوبه
تپه ( کلمه ی ترکی با تلفظ آذربایجانی ) ، دفعه با تلفظ ترکمن ها برای کلمه ی تپه، یک دفعه، دودفعه. . . . . . بعضا کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی مینویسند ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) تا ماترکها فکرکنیم آن کلمات عربی هستند.
بار، مرتبه، مرحله، نوبت، وهله، مر
مر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)