دفعتا
/daf~atan/
برابر پارسی: ناگهان، یکباره، ناگاه، یکهو
معنی انگلیسی:
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
یکهو، ناگهان، یک دفعه، ناگاه.
می خواستم سر صحبت را با رفقا بازکنم شاید از درد یکدیگر خبردار شده چاره ای پیدا کنیم که دفعتا در محبس چهارطاق باز شد و با سروصدای زیادی جوانک کلاه نمدی بدبختی را پرت کردند توی محبس و. . .
( فارسی شکر است ) نوشتهٔ پدر داستان نویسی معاصر محمدعلی جمال زاده
می خواستم سر صحبت را با رفقا بازکنم شاید از درد یکدیگر خبردار شده چاره ای پیدا کنیم که دفعتا در محبس چهارطاق باز شد و با سروصدای زیادی جوانک کلاه نمدی بدبختی را پرت کردند توی محبس و. . .
( فارسی شکر است ) نوشتهٔ پدر داستان نویسی معاصر محمدعلی جمال زاده
یک مرتبه