دفر
لغت نامه دهخدا
دفر. [ دَ ] ( ع اِ ) گند. ( منتهی الارب ). بوی بغل. ( دهار ): دفراً له ؛ گند باداو را. ( از اقرب الموارد ). دفراً دافراً لما یجی به فلان ؛ برای تقبیح کاری گویند. ( از اقرب الموارد ).
- ام الدفر ؛ دنیا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).این جهان. ( دهار ).
- || سختی و بلا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). داهیه. ( اقرب الموارد ).
دفر. [ دَ ف َ ] ( ع مص ) بدبو شدن طعام. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تیز بوی و تیزگند شدن. ( المصادر زوزنی ). بو گرفتن. بدبو و عفن و متعفن و گنده شدن. گندیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || افتادن کرم در طعام و در گوشت. || خوار و ذلیل شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
دفر. [ دَ ف َ ] ( ع اِ ) گند. ( منتهی الارب ). نتن و بوی بد. ( ازاقرب الموارد ). دَفر. و رجوع به دَفر شود. || خواری. ( ناظم الاطباء ). || میوه درختی است چینی و شحری. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
دفر. [ دَ ف ِ ] ( ع ص ) گنده. ( منتهی الارب ). بدبو و خبیث الرائحة. ( از اقرب الموارد ). متعفن و عفن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
دفر. [ دُ ] ( ع ص )ج ِ أدفر. ( ناظم الاطباء ). رجوع ادفر شود. || ج ِ دَفراء. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دفراء شود.
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
دفر در زبان لری به معنای عرصه یا همان گیتی است
اصلاحی در لری هست که میگویند : دَفَر وِم تنگه
به این معنی که عرصه به من تنگ شده است
و چاره ای ندارم کلافه هستم
اصلاحی در لری هست که میگویند : دَفَر وِم تنگه
به این معنی که عرصه به من تنگ شده است
و چاره ای ندارم کلافه هستم