دغر
لغت نامه دهخدا
دغر. [ دَ غ َ ] ( ع مص ) بسودن سنگ به لب یا به دست. ( از منتهی الارب ). بوسیدن یا دست کشیدن. ( از اقرب الموارد ). || بدخویی. ( منتهی الارب ). بد شدن خلق و خوی. ( از اقرب الموارد ). || روارو درآمدن در حرب جای. ( از منتهی الارب ). حمله کردن بدون تثبت و دقت. ( از اقرب الموارد ).
دغر. [ دَ غ ِ ] ( ع ص ) آنکه ناگهان درآید و بدون درنگ زود برگردد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به دَغَر شود.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید