آنکس که دغایی کند او با ملک ما
زو بازنگردد ملک ما به دغایی.
منوچهری.
بدادوصل مده بوسه جان بخواهم دادولیک گاه شمردن دغا نخواهم کرد.
امیر خسرو ( از آنندراج ).
|| تقلب و حیله کردن در قمار : تو نرد عشق بازی و با من دغا کنی
من جان ببازم و نه همانا دغا کنم.
مسعودسعد.
با روزگار قمر همی بازم ای شگفت نایدْش شرم هیچ که چندین کند دغا.
مسعودسعد.
چو شطرنج بازان دغائی نکردمرا گفت هین شه کن و شه نبود.
مسعودسعد.
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشدنردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد.
خاقانی.