نبود چاره حسودان دغا را ز حسد
حسد آن است که هرگز نپذیرد درمان.
فرخی.
هر چه به عالم دغا و مسخره بوده ست از حد فرغانه تا به غزنی و قزدار.
نجیبی.
منه دل این عروس بی وفا راخس شوهرکش دون دغا را.
ناصرخسرو.
بدین مملکت غره مشوید که دنیا حریف دغا است. ( قصص الانبیاء ص 341 ).در قمره زمانه فتادی به دستخون
وامال کعبتین که حریف است بس دغا.
خاقانی.
مثل زد گرگ چون روبه دغابودطلب من کردم و روزی ترا بود.
نظامی.
صدق و گرمی خود شعار اولیاست باز بیشرمی پناه هر دغاست.
مولوی.
گوسفندی برد این گرگ دغا از گلّه گوسفندان دگر خیره بر او می نگرند.
سعدی.
سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق تست دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد.
سعدی.
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم تا حریفان دغا را به جهان کم بینم.
حافظ.
جان میرسد هر دم به لب دانی که بازی نیست این هر ناز دستوری مده چشم دغا را هر زمان.
امیر خسرو ( از آنندراج ).
|| آنکه دغلی کند در قمار. ناراست در قمار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : جان همی بازم با چرخ و همی کژ رندم
هیچکس داند کاین چرخ حریفی چه دغاست.
مسعودسعد.
نقش فلک چو می نگری پاکباز شوزیرا که مهره دزد و حریفی است بس دغا.
سراج الدین قمری.
درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز راکاندر او تا اوست خصل بی دغائی برنخاست.
خاقانی.
رسته دهر و فلک ، دیده و نشناخته رایج این را دغل ، بازی آن را دغا.
خاقانی.
دغا در سه و چار بینی نه در یک من و نقش یک کز دغا می گریزم.
خاقانی.
دغا در سه شش بیش بینی ز یاران چو یک نقش خواهی دغائی نیابی.
خاقانی.
بر رقعه زمانه قماری نباختم کو را به هر دو نقش دغائی نیافتم.بیشتر بخوانید ...