لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) بسیار گرم حار سوزان . ۲ - ( اسم ) سوزاندن موضعی از بدن ( حیوان یا انسان ) با آهن تافته و جز آن . ۳ - غصه اندوه مصیبت : داغ مرگ عزیزان ۴ - نشان نشانه اثر . ۵ - ( اسم ) معنی که شاعر چند جا ببندد . ۶ - نام شاعر که در غزل و قصیده مذکور شود . ۷ - ( صفت ) کهنه مستعمل .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سر بی مو.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
دَغ (playa)
دریاچه ای موقت، در ناحیه ای با زهکشی درونی. عارضۀ معمول حوضههای بیابانی خشک است که با رود های موقتی تغذیه می شود. آب های جاری نمک های محلول را به دریاچه می آورند که در دوره های خشک، بر اثر تبخیر و عقب نشینی دریاچه، به صورت رسوبات تبخیری نهشته می شوند. نمونه های دَغ در ایران بسیار است؛ از آن جمله است دریاچۀ نمک قم و حوض سلطان.
دریاچه ای موقت، در ناحیه ای با زهکشی درونی. عارضۀ معمول حوضههای بیابانی خشک است که با رود های موقتی تغذیه می شود. آب های جاری نمک های محلول را به دریاچه می آورند که در دوره های خشک، بر اثر تبخیر و عقب نشینی دریاچه، به صورت رسوبات تبخیری نهشته می شوند. نمونه های دَغ در ایران بسیار است؛ از آن جمله است دریاچۀ نمک قم و حوض سلطان.
wikijoo: دغ
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید