دعک
لغت نامه دهخدا
دعک. [ دَ ع َ ] ( ع مص ) گول شدن. ( از منتهی الارب ). احمق شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) گولی و حماقت. ( از منتهی الارب ).
دعک. [ دَ ع ِ ] ( ع ص ) مرد بسیار ستیهنده. ( منتهی الارب ). لجوج و لجباز. ( از اقرب الموارد ).
دعک. [ دُ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) سست. ( منتهی الارب ). ضعیف. ( اقرب الموارد ). || گوگال. ( منتهی الارب ). جعل. ( اقرب الموارد ). || نام مرغی است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید