دعن

لغت نامه دهخدا

دعن. [ دَ ] ( ع اِ ) برگهای خرما که بعضی را با بعضی به رسنی از پوست خرما بافته برآن خرما گسترند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دعن. [ دَ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) بدخو و بدغذا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دعن. [ دِ ع َن ن ] ( ع ص ) بی باک. ( آنندراج ). ماجن. ( اقرب الموارد ). || ( منتهی الارب ). ج ، دِعنّة. ( اقرب الموارد ). ( اِ مص ) بی باکی.

فرهنگ فارسی

بی باک .

پیشنهاد کاربران

بپرس