دعم

لغت نامه دهخدا

دعم. [ دَ ] ( ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن. ( از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن ، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. ( از اقرب الموارد ). || گرد آمدن با زن ، یا سپوختن نره را در شرم زن ، یا تمام انداختن آن را در آن. ( از منتهی الارب ). آرمیدن با زن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || کمک کردن و تقویت نمودن کسی را. ( از اقرب الموارد ). پایندانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی )

دعم. [ دَ ] ( ع اِ ) قوت و فربهی ، و از آن جمله است که گویند: «لا دعم بفلان » یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پیه و گوشت ، گویند: جاریة ذات دعم ؛یعنی دارای گوشت و پیه. ( از اقرب الموارد ). || مال بسیار. ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).

دعم. [ دِ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ دِعمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به دعمة شود.

فرهنگ فارسی

جمع دعمه .

پیشنهاد کاربران

بپرس