دعلجه

لغت نامه دهخدا

( دعلجة ) دعلجة. [ دَ ل َ ج َ] ( ع مص ) گرد آوردن آب را در حوض. || رفتن و آمدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || تاریکی. ( منتهی الارب ). تاریک شدن شب. ( از اقرب الموارد ). || بسیار گرفتن. || غلطانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || جهیدن چون جهش موش و موش صحرایی. || مخلوط شدن رنگهای چیزی. ( از اقرب الموارد ).

دعلجة. [ دَ ل َ ج َ ] ( ع اِ ) نوعی از راه رفتن و مشی. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || بازیی است کودکان را که در رفتن و برگشتن اندر پی هم قرار میگیرند. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).

پیشنهاد کاربران