دعسقه
لغت نامه دهخدا
دعسقة. [ دَ س َ ق َ ] ( ع مص ) حمله آوردن بر کسی. || پامال کردن شتران حوض را و شکستن آن. || راست و درست شدن شتران. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کوشش کردن در رفتار.
دعسقة. [ دُ س ُق ْ ق َ ] ( ع ص ) لیلةدعسقة؛ شب دراز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید