دعبوب

لغت نامه دهخدا

دعبوب. [ دُ ] ( ص ، اِ ) راه واضح و کوفته. || مرد ضعیف مسخره. || کوتاه بالای زشت هیئت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شادمان. ( منتهی الارب ). نشیط. ( اقرب الموارد ). || مخنث. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || اسپ درازهیکل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شب تاریک. ( منتهی الارب ). شب سخت و بد و یا شب تاریک سیاه. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || مورچه ای است سیاه. || دانه ای است سیاه که خورده میشود و گویند آن بیخ تره ای است که مقشر کرده میخورند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران