دعا کردن


برابر پارسی: نیاییدن، نیایش کردن

معنی انگلیسی:
pray, to pray, to bless

لغت نامه دهخدا

دعا کردن. [ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درخواست کردن از درگاه خدا. از خدا چیزی طلب کردن. چیزی اعم از بد و نیک برای کسی از خدا خواستن. ارتسام. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) :
نکنم جز دعای نیک آری
کار چون من کسی دعا باشد.
مسعودسعد.
همتت را کنم بواجب مدح
دولتت را کنم بخیر دعا.
مسعودسعد.
گر دعای نکو کند خواهد
کآن دعا در تو مستجاب آید.
سوزنی.
مادرم کرد وقت نزع دعا
که ترا بانگ و نام سرمد باد.
خاقانی.
ای علم خضر غزائی بکن
وی نفس نوح دعائی بکن.
نظامی.
چه بودی که من آن درخت را دیدمی و دعا کردمی که پدرم بمردی. ( گلستان سعدی ). دعائی کن تا حق تعالی مرا کفافی دهد. ( گلستان سعدی ). موسی دعا کرد و برفت. ( گلستان سعدی ).
مشو ز وقت ملاقات دوستان غافل
که هر دعا که کنی مستجاب می گردد.
صائب ( از آنندراج ).
زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن
به یک انگشت نتوان عقده از سررشته واکردن.
محمدعلی طائف ( از آنندراج ).
بگفتا دعائی کن ای هوشمند
که در رشته چون سوزنم پای بند.
سعدی.
دی به امید گفتمش داعی دولت توام
گفت دعا به خود بکن گر بنیاز می کنی.
سعدی.
فروماندگان را دعایی بکن
که مقبول را رد نباشد سخن.
سعدی.
مگر صاحبدلی روزی برحمت
کند در حق درویشان دعائی.
سعدی.
- دعا کردن کسی را ؛ خیرخواهی برای او کردن. از خدا خیر خواستن برای او. تشمیت. ( از تاج المصادر بیهقی ) : چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ).
- دعای عافیت کردن ؛ سلامتی خواستن. ( ناظم الاطباء ).
- || برکت خواستن. ( ناظم الاطباء ).
- || سلام گفتن و تهنیت گفتن. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
دعا کن الف با بمیرد وگرنه استاد بسیار است ؛ سبق خوانی مرگ استاد را از خدا مسألت می کرد، استاد بشنید و چنین گفت. ( امثال وحکم ). نظیر: دعا کن بابات بمیرد وگرنه معلم بسیار است ، یا وگرنه این آخوند نه ، یک آخوند دیگر، یا این استاد نه یک استاد دیگر. ( از فرهنگ عوام ) ( از امثال وحکم ).
کسی دعا می کند زنش نمیرد که خواهرزن نداشته باشد؛ غالباً خواهر به شوهر خواهر خود شوی کند. ( امثال و حکم ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن حاجات . ۲ - نیایش کردن . ۳- ( اسم ) در خواست حاجت از خدا . ۴ - نیایش . ۵ - مدح ثنا ۶ - تحیت درود سلام . ۷ - تضرع . ۸ - نفرین [[ زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود ]] ( گلستان ) . جمع ادعیه . یا دعای خیر ۱ - خیر کسی را در دعا خواستن . ۲ - تحیت درود . ۳ - برکت . یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که [[ - د ]] آخر باشد و حرف قبل از آن الفی ( آ ) در آورند . در مور د نفی میمی ( م ) بر آن افزایند : باد و مباد ( در اصل بواد و مبواد ) کناد و مکناد و مبیناد گاه بائ تاکید بر سر فعل دعا در آید : در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است .
در خواست کردن از درگاه خدا .

مترادف ها

pray (فعل)
درخواست کردن، خواهش کردن، دعا کردن، مناجات کردن، خواستار شدن، نماز خواندن، بدرگاه خدا استغاثه کردن

bless (فعل)
مبارک خواندن، برکت دادن، دعا کردن، تقدیس کردن، خوشبخت کردن

فارسی به عربی

صل
بارک

پیشنهاد کاربران

آزبودن یا آزباییدن
ببخشید معنی. دعا کردن ممکن است که کلمه ای ازش درست شود تا به معنی دعا کردن است

بپرس