نکنم جز دعای نیک آری
کار چون من کسی دعا باشد.
مسعودسعد.
همتت را کنم بواجب مدح دولتت را کنم بخیر دعا.
مسعودسعد.
گر دعای نکو کند خواهدکآن دعا در تو مستجاب آید.
سوزنی.
مادرم کرد وقت نزع دعاکه ترا بانگ و نام سرمد باد.
خاقانی.
ای علم خضر غزائی بکن وی نفس نوح دعائی بکن.
نظامی.
چه بودی که من آن درخت را دیدمی و دعا کردمی که پدرم بمردی. ( گلستان سعدی ). دعائی کن تا حق تعالی مرا کفافی دهد. ( گلستان سعدی ). موسی دعا کرد و برفت. ( گلستان سعدی ).مشو ز وقت ملاقات دوستان غافل
که هر دعا که کنی مستجاب می گردد.
صائب ( از آنندراج ).
زبان و دل موافق ساز هنگام دعا کردن به یک انگشت نتوان عقده از سررشته واکردن.
محمدعلی طائف ( از آنندراج ).
بگفتا دعائی کن ای هوشمندکه در رشته چون سوزنم پای بند.
سعدی.
دی به امید گفتمش داعی دولت توام گفت دعا به خود بکن گر بنیاز می کنی.
سعدی.
فروماندگان را دعایی بکن که مقبول را رد نباشد سخن.
سعدی.
مگر صاحبدلی روزی برحمت کند در حق درویشان دعائی.
سعدی.
- دعا کردن کسی را ؛ خیرخواهی برای او کردن. از خدا خیر خواستن برای او. تشمیت. ( از تاج المصادر بیهقی ) : چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ).- دعای عافیت کردن ؛ سلامتی خواستن. ( ناظم الاطباء ).
- || برکت خواستن. ( ناظم الاطباء ).
- || سلام گفتن و تهنیت گفتن. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
دعا کن الف با بمیرد وگرنه استاد بسیار است ؛ سبق خوانی مرگ استاد را از خدا مسألت می کرد، استاد بشنید و چنین گفت. ( امثال وحکم ). نظیر: دعا کن بابات بمیرد وگرنه معلم بسیار است ، یا وگرنه این آخوند نه ، یک آخوند دیگر، یا این استاد نه یک استاد دیگر. ( از فرهنگ عوام ) ( از امثال وحکم ).
کسی دعا می کند زنش نمیرد که خواهرزن نداشته باشد؛ غالباً خواهر به شوهر خواهر خود شوی کند. ( امثال و حکم ).بیشتر بخوانید ...