دشوارگیر


معنی انگلیسی:
impregnable

لغت نامه دهخدا

دشوارگیر. [ دُش ْ ] ( نف مرکب ) دشوار گیرنده. سخت گیرنده. || ( ن مف مرکب ) دشوار گرفته. که بسختی و دشواری گرفته شود. محکم. ( ناظم الاطباء ). استوار.
- قلعه دشوارگیر ؛ حصن حصین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دشوار گیرنده . سخت گیرنده .

پیشنهاد کاربران

نادرگذار. [ دَ گ ُ ] ( نف مرکب ) درناگذرنده . عفونکننده . سخت گیر : از سهم و ازسیاست نادرگذار توبر گرگ ژنده پوست بدرد سگ شبان . سوزنی .

بپرس