دشوارگذار.[ دُش ْ گ ُ ] ( ن مف مرکب ) صعب المرور. ( ناظم الاطباء ).صعب که بسختی از آن توان گذشتن. صعب السلوک. که گذشتن از آن صعب باشد. مقابل آسان گذار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): أیهم ؛ کوه بلند دشوارگذار. بَعکَنة؛ ریگی دشوار گذار. بوباة؛ بیابان و عقبه ای است دشوار گذار در راه یمن. صَعود، صَعوداء؛ عقبه دشوار گذار. ضَمز؛جای درشت و پشته دشوار گذار. عراقیب ؛ راههای تنگ ودشوار گذار در پشت کوه. عُنوت ؛ پشته دشوارگذار. لَخمة؛ جای دشوار گذار از زمین درشت. مَدرة؛ جایی است تنگ و دشوار گذار مر بنی شعبه را. ( از منتهی الارب ).