بر این گفتم آن دوست دشمن گرفت
چو آتش شد از خشم و در من گرفت.
سعدی.
دوستان دشمن گرفتی هرگزت عادت نبودجز درین مدت که دشمن دوست می پنداشتی.
سعدی.
گوئی چه جرم دیدی تا دشمنم گرفتی خود را نمی شناسم جز دوستی گناهی.
سعدی.
ماقت ؛ دشمن گیرنده. مَمقوت ؛ دشمن گرفته. ( منتهی الارب ).