دشمن کش

لغت نامه دهخدا

دشمن کش. [ دُ م َ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده ٔدشمن. دشمن کشنده. کشنده خصم. عدو کش :
وزآن پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران و دشمن کشان.
فردوسی.
دو بهره ز گردان و گردنکشان
چه از گرزداران و دشمن کشان.
فردوسی.
ضُبارم ؛ مرد دلاور و توانای دشمن کش. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کشنده دشمن .

فرهنگ عمید

آن که دشمن را بکشد، کشندۀ دشمن.

پیشنهاد کاربران

بپرس