نه دشمنکامم اکنون دوست کامم
نه ننگم من ترا بر سر که نامم.
( ویس و رامین ).
ای پسر... اگر دشمنیت باشد مترس وتنگدل مشو که هرکه را دشمن نباشد دشمنکام بود. ( قابوسنامه ).دشمنکامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی.
خاقانی.
بر من اوفتاده دشمنکام آخر ای دوستان نظر بکنید.
سعدی ( گلستان ).
در مقام فخر چشم از عیب عرفانی بپوش التفات دوست دشمنکام می خواهد مرا.
دانش ( از آنندراج ).
|| بیچاره. ( ناظم الاطباء ). تیره بخت : فیروزان گفت ای مرد مردمان شما [ اعراب ] از همه جهان بدترند و دشمنکام تر و گرسنه تر و بدبخت تر. ( ترجمه طبری بلعمی ). اگر رای عالی بیند ایشان را نگاه داشته آید و دشمنکام گردانیده نیاید. ( تاریخ بیهقی ص 53 ).دولتت دوستکام باد و مباد
هیچ دشمنت جز که دشمنکام.
انوری ( از آنندراج ).
محنت زده و غریب و رنجوردشمنکامی ز دوستان دور.
نظامی.
- دشمنکام شدن ؛ به آرزوی دشمن شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تو دشمنکام.
نظامی.
- دشمنکام کردن ؛ بر مراد دشمنان کردن : کدام دیو ترا از راه ببرد تا خویشتن را دشمنکام کردی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233 ).بوسه ار خواهم در حال بده
مکن ای دوست مرا دشمنکام.
سیدحسن غزنوی.
- دشمنکام گشتن ؛ دشمن کام شدن. به آرزوی دشمن شدن. بر مراد دشمنان گشتن : ولی دانم که دشمنکام گشته ست
به گیتی در بمن بدنام گشته ست.
نظامی.
هر که در راه او نهادی گام گشتی از زخم تیغ دشمنکام.
نظامی.
- امثال :پرگوی دشمنکام است . ( امثال و حکم ).