هر دین ومکتب وآیینی که دشمن زبان باشد دشمن مردم وکشور ونسلها ونیاکان هم هست.
من یعنی مرد و انسان
مثلا هومن یعنی انسان خدایی یا مرد خدایی خدا پرستهو یعنی خدا مثل دراویش که میگن یاهو
هوفر =هوبر= هو بر یعنی خداوند بالایی خدای آسمان ، بر یعنی بالا بلند هم معنی میدهد ر ک به توضیحاتم در بخش بار که گفتم بر و بار یعنی بالا مثلا برتر سعنی بالاتر
... [مشاهده متن کامل]
بارو یعنی جایی که بسیار بلند است مصوت او مبالغه ساز است مثل شکمو یعنی خیلی اهل شکم و ابرو یعنی بالاترین نقطه
دشمن دِش مَن
دِش یعنی بد و سخت
دشمن یعنی انسان بد دشنه یعنی چیزی که بد ناده میشه احتمالا
دش وار
من اینارو برای کسانی می نویسم که بخوان چیزی تدوین کنند دنبال لایک و دیس لایک شما نیستم
دشمن در لکی:دوشمن، زه ز گفته میشود
کسی که در سردرگمی یا از سر سهل انگاری به سوی فرد ناشناس یا با متجاهری میرود ممکن است سمت دشمنش برود و آسیب اجتماعی ببیند . به افراد بیسواد و کم سواد ، ناآگاه ، بیمار و کسانیکه ناچاراً بعلت ضعف فاحش مالی یا تنهایی و ضعف روابط اجتماعی قصد انجام کاری یا ترک انجام فعلی دارند کمک کنیم .
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
اهریمن
"مان" در پارسی ریختِ دیگَرِ "مون" است که در "چایمون" نیز بِکار برده شده است.
شاید بگویید که "مون" خیلی "خودمونی" و "محاوره ای" است، ولی ما ایرانی ها گمان می کنیم که هر "و" ای باید "ا" باشد و بدین سان "مون" شده است "مان".
... [مشاهده متن کامل]
من به نادرستی ریشه این پسوند را در زیر واژه "دشمن" ، "مانستن" و "مانند" گِرِفتم که نادرست است و از شما پوزش میخواهم.
پَس "مان" پسوندی است که در گذشته "مون" بوده است.
این پسوند یک "پسوند نسبت" است و برابر پسوند "ه" است. برای نمونه "خانمان" همان "خانه" است یا "سازمان" همان "سازه" است ( که امروزه کاربرد های دیگری پیدا کرده است )
پس هَر گاه نتوانستید از پسوند "ه" بهره بگیرید، این پسوند برای واژه سازی آماده است.
بِدرود!
معارض
درود برای چندمین بار بر همه کاربران.
کاربر /آرش محمدی/ چنین نگاهی داشت:
"پسوند مان در زبان پارسی در "ساختمان، خانمان. . . . " پوچ و بیهوده و از زبان های اروپایی به پارسی آمده است"
پاسخ هایی میتوان به این گفته داد همانگونه که کاربر گرامی /مهدی کشاورز/ فرمودند همچون اینکه این پسوند ها در زمان های خیلی پیش و پیش از اینکه اروپایی ها تمدنی داشته باشند این پسوند در پارسی بوده است و چند سراینده ( =شاعر ) در پارسی نیز از این پسوند در سروده هایشان بهره بردند.
... [مشاهده متن کامل]
ولی خب شاید بپرسید که این پسوند در کجای زبان های اوستایی و پارسی باستان بوده اند؟
در واژگانی همچون "مانند، همانند، مانستن" از واژه و پسوند "مان" بکارگرفته شده است. "مان" همان گونه که در فرتور ( =عکس ) زیر میبینید برابر "شبیه بودن، همسان بودن، نشان دادن ( resemble ) ، نماد و سمبل چیزی بودن" است.
و در اینجا با چند پشتوانه ای که آورده شده است میتوانید باور کنید که این پسوند، پسوندی پارسی است و نه ترکی و نه اروپایی.
نام نبیگ ( =کتاب ) ای که بخشی از آن در پایین آورده شده است:"etymological dictionary of the iranian verb"
بدرود! ( امیدوارم که این دیدگاه، دیدگان پایانی من زیر واژه "دشمن" باشد، زیر واژه "دشمن" دشمنان زیادی هستند! )
درود بر همگی.
کاربر /آرش محمدی/ نگاه خودش را درباره واژگان پارسی گفت و کاربر گرامی /مهدی کشاورز/ پاسخی هایی بسیار شایسته دادند و نیازی نیست که من دوباره از نو بررسی کنم.
تنها یک واژه را می خواهم بررسی کنم آن هم "چایمان" است.
... [مشاهده متن کامل]
کاربر /آرش محمدی/ چنین گفته است:
"چایمان ( فعل چاییدن مصدر جعلی برگرفته از ترکی است از فعل چایماک یا جایماق برگرفته از ریشه فعلی "کای"و این واژه نیز جدیدالساخت است ) "
خب "جدید الساخت" هم یک واژه "جدید الساخت" است! ( آخه مگه میشه ال رو به ساخت که پارسی هست چسبوند؟ )
خب دکتر /آرش محمدی/ بن واژه "جدید الساخت" چایماک رو گفتند که نوآوری خوبی بود!
این واژه در هیچ جایی نوشته نشده است.
"جایماق" هم که از روی نگارشش آشکار است با "چاییدن" پیوند ندارد ولی اگر هم داشت من در تارکده ( =اینترنت ) هیچ مینه ( =معنی ) نزدیک به "چاییدن" هم پیدا نکردم! ( یک جا نوشته است اشتباه کردن یک جا نوشته است گمراه کردن )
خب، "چایمونی" ساده شده و "محاوره" ای "چایمانی" نیست، در زبان اوستایی این واژه به شیوه "چایمون" در زبان اوستایی بوده است و "چاییدن" نیز از "چیاه" در اوستایی آمده است که "چیاه" برابر "سرد شدن" است ( همانگونه که کاربر گرامی /مهدی کشاورز/ فرمودند )
خب، پشتوانه؟
در فرتور ( =عکس ) زیر می توانید ببینید: ( کتاب:etymological dictionary of the iranian verb به پارسی:فرهنگ نامه ریشه شناسی فعل های فارسی )
دشمن واژه ای پارس است که از دو بخش "دش" و "من" ساخته شده است.
"دش" پیشوندی است که ریخت دیگر آن "دژ" است و در واژه ای همچون "دشنام" هم به کار رفته است.
"من" واژه ای است اوستایی برابر "اندیشه، فکر" .
... [مشاهده متن کامل]
پس "دشمن" می شود "بد اندیش، کسی که افکار پلیدی دارد".
کاربران ترک می گویند:
"دشمن در ترکی دوشمان بوده است که از دو بخش "دوش" و "مان" درست شده است. دوش در ترکی از دوشمک برابر "افتادن، در افتادن" آمده است و. . . . "
همینجا درنگ کنید! واژه "افتادن" و "در افتادن" چه نزدیکی با هم دارند که یک واژه "دوشمک" برابر هر دو باشد؟ در زبان پارسی این دو واژه تنها از نگاه نوشتاری ( هر دو افتادن دارند ) نزدیک هستند ولی درونشان خیلی ناهمسانی دارد! اینجوری نیست که چون دو واژه "افتادن" و "در افتادن" با هم همسانی نوشتاری دارند بتوانید "در افتادن" را برابر "دوشمک" جا بزنید!
من همه برابر های این بن واژه "دوشمک" را در واژه نامه ها و دیکشنری ها خواندم، ولی تنها برابر ها "افتادن، افتادن روی، پایین افتادن" بودند و هیچ نشانه ای از "جنگ، در افتادن" نبود!
آری دوستان، این واژه ترکی نیست و از پارسی به ترکی رفته است.
بدرود!
دشنه وسیله ی بد نهادن یا، سخت گونه منظور بود اگر چه ممکن است این تعبیر اشتباه باشد
دِش معنی سخت و بد میدهد
دشمن = مرد بد و سرسخت
دشوار = سخت گونه
دشنام = بد نام
دشنه= وسیله ای بد نهادن ( که البته این مفهوم دور از ذهن است )
دشمن = دِش من
دش = بدی هم حانواده دژ
من = مرد - انسان
دشمن = مرد بد
دش مثل دشنام ( نام بد ) دشنه
من مثل:
اهریمن = مرد شیطان صفت
هومن= مرد خدا صفت ( هو از اهورا ریشه دارد )
من ( man ) در انگلیسی هم از پارسی ریشه دارد و معنی مرد میده همان اسپایدر من و بت من و show man و هیت من
... [مشاهده متن کامل] خصم، پلید، بدی
واژه دشمن
معادل ابجد 394
تعداد حروف 4
تلفظ došman
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [[پهلوی: dušman، مقابلِ دوست]]
مختصات ( دُ مَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی doSman
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
خدایش کار دارم به اینکه این واژه ترکی یا واژه پارسی ولی یکم تحقیق کردن بد نیست جماعت پان ترکیسم این ها همیشه بدون مدرک حرف می زنند هر وقت مدرک دارند معتبر نیست ایرانی کتاب مثل اوستا خیلی کهن پر از واژگان اصل پارسی سنگ نوشته پارسی کهن شما هیچ کدام آن ندارد یا به قول معروف مدرک درست حسابی ندارید پان ترکیسم غیرمنطقی هستند پایان
معادی. [ م ُ ] ( ع ص ) دشمنی کننده. مقابل موالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . دشمن دارنده. خصومت کننده دشمن. عدو :
سرش رسیده به ماه بر، به بلندی
و آن معادی به زیر ماهی پنهان.
رودکی.
مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ
... [مشاهده متن کامل]
معادیان تو نافرخند و نافرزان.
بهرامی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
به هر جنگ اندرنخستین تو کردی
زمین را ز خون معادی معصفر.
فرخی.
نزول مرگ باشدبر معادی
سر شمشیر او روز نزالا.
عنصری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
چون روز ببینند این معادی را
هر کس که بر او خردش بگمارد.
ناصرخسرو.
چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب.
مسعودسعد.
گاه از برای قهر معادی به چنگ تو
آن آبدار پرگهر تابدار باد.
مسعودسعد.
بکش به گرد معادی دین سکندر وار
بزرگ حصنی سخت استوار از آتش و آب.
مسعودسعد.
برق مانند بر معادی زن
ابر کردار بر موالی بار.
مسعودسعد.
عیش تو خوش و ناخوش از او عیش معادی
کار تو نکو وز تو نکوکار موالی.
سوزنی.
شکر و حنظل ز کین و مهر تو پیدا شدند
بر موالی شکری و بر معادی حنظلی.
سوزنی.
چو خورشید زر افشانم ز نور و نار با بهره
موالی را همه نورم معادی را همه نارم.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ، ص 69 ) .
معادی مبادت و گر چاره نبود
مبادی تو هرگز به کام معادی.
انوری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
جز بخیلان را مروب و جز لئیمان را مبند
جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای.
خاقانی.
خواجه امام اجل همام. . . در مسند فضایل مستند افاضل باد، موالی او کالسراج المنیر در صدر بساط کرامت و معادی او کالفراش المبثوث در صف نعال آفت. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 116 ) . فرزند مرا از قصد دشمن حمایت کرد و از مکر معادی رعایت نمود. ( سندبادنامه ص 153 ) .
و رجوع به معادات و معاداة شود.
به کردی: دِژمِن
اهل کین ؛ دشمن. ( ناظم الاطباء ) . کینه کش. انتقامجو.
آقای ارش محمدی که نامتان پارسیست
شما دارید واژگان کهن پارسی رو به مان فرانسه ربط میدید؟
شما هدفتان چیز دیگری است
اق ( اخ ) تنها پسوند اسم ساز ترکی="اک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
... [مشاهده متن کامل]
( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .
خودتان بنگرید:
در رویه یِ 280 از نبیگِ ( فرهنگِ ریشه هایِ هندواروپاییِ زبانِ فارسی ) آمده است:
ترکی واژه های بیگانه را ترکی میکند و
ضمه را به او و فتحه را به الف تبدیل میکند مانند لطفا به لوطفا، دکتر به دوکتور، نماز به ناماز، دشمن به دوشمان
دوش، دوژ همچنین دش و دژ در اوستایی و پارسی باستان به معنای بد، زشت، پلید و ضد بوده است و
واژه من نیز به معنای من، اندیشه، روان، خود، منش و نفس میباشد
دشمن = بد منش، زشت منش، ضد من و . . .
همچنین دشنام = ضد نام و. . .
... [مشاهده متن کامل]
پانترکال الاف و مزدور ریشه واژگان خودتون رو از زبانهای آلتایی مانند مغولی و چینی پیدا کنید نه فارسی
دشمن کلمه ای تورکی است که از دو جزئ دوش و مان ترکیب یافته دوش از فعل دووشمق به معنی جنک کردن و مان نیز علامت بزرگی در تورکی است که در قهرمان تورکمان قوجامان اتامان و غیره امده است و در کل یعنی کسی که بیشترین جنگ را با شما دارند
دویوشمک در ترکی یعنی ستیز کردن و مجادله
دوشمان از ان هست
دشمن = ضد من
دشنام = ضد نام
در پارسیک یا پارسی باستان دوش بوده که واکه u تبدیل به واکه o شده است
آرش محمدی و دیگر دوستان شما که هیچ سندیتی از گذشته زبانیت نداری و سندیتی هم اگر باشه هیچ وقت به پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت نمیرسه لطفا زور الکی نزن که به نام خودت بزنی چون با جعلیات هیچ کس به جایی نرسیده و شما هم نمیرسید و اینکه زبان ترکی جز زبانهای آلتایی هست شما باید ریشه زبانت رو از اونجا پیدا کنی
... [مشاهده متن کامل]
راه در جهان یکی است و آن راستی است
درود ُ سپاس
این واژه من درآوردی جدید الساخت دیگه چیه؟ از کجا آوردی؟ واژگانی مانند نوساز، نوساخته، نوین، تازه ساخت، نونهاد و. . به فراوانی در دسترس هست، نیازی به این واژگان شلم شوربایی نیست، هرچند کج اندیشی یا بدخواهی بکاربرنده اینگونه واژگان را هم نباید از نظر دور داشت.
... [مشاهده متن کامل]
برخی از واژگان با پسوند مان که در بالا یاد شد، تازه ساز هستند ولی بیشتر آنها واژگانی کهن و حتا پاره ای از آنها بکار رفته در نوشته های پهلوی هستند، اینک کاربر بالا تنها همان واژگان نوین، در نگاهش آمده و به گمان خودش آنها را ساخته شده از پسوند مان فرانسه می داند مانند جاویدمان!!!
کِلک تو چون نام تو اقلیم گیر /عمر تو چون عقل تو "جاویدمان" - خاقانی
شاید خاقانی این پسوند را از فرانسه گرفته بوده!
خانمان: به چم خانه و سر وسامان است و بی خانمان به معنای آواره و سرگردان، بی سروسامان، و پیوندی با خان یعنی رئیس قبیله ندارد هرچند خان در این معنا، خود وامواژه ای در ترکی ست.
که در ارگ باشد مرا "خانمان"/ به آسودگی امشب آنجا بمان - فردوسی
دوستمان، کشمان و کشتمان را واژگانی نوین دانسته که پس از کپی برداری پسوند از فرانسه ساخته شده!
از حبوبات در همه "کشمان"/ نیست چندانکه درکشند بفخ - نزاری قهستانی بیرجندی ( سده هفتم )
ما در پارسی واژه ای بنام الیمان یعنی چیزی که خورده می شود، نداریم در ترکی را نمی دانم، ما به این می گوییم "خوراک"، ولی " اِلیمان نام روستایی در نزدیکی شهرری است که استوارنده سخن ما نیز بود.
دوختمان: از نگاه کاربر بالا واژه ای نو است و برای کثرت نمایی آورده شده!
جبه او بود نادوخته همچنان جبه بافته بی"دوختمان" - ( برگردان پارسی انجیل دیاتسارون سده 13 م ) .
چایمان ( چاییدن ) : مگر هر مصدری در پارسی به گفته شما جعلی بود باید زود آن را ترکی کنیم؟ دویدن، شنیدن، پوشیدن و. . به همین گونه ساخته شده اند و مانند چاییدن پارسی هستند؛ در برخی گویشهای کردی واژه "چایی" به معنای سرد است و در پارسی، چاییدن یعنی سرد شدن چه انسان یا هر چیز دیگری، درباره پیشینه واژه چایمان چیزی نمی دانم ولی در گویش اصفهان این واژه ( چایمون=سرماخوردگی ) از قدیم کاربرد داشت و اگر تازه ساز بود در زبان کهنسالان بکار نمی رفت.
قهرمان: چگونه کارفرمان به قهرمان دگردیس می شود؟ این واژه در پهلوی کهرومان است به چم کار اندیش که در گذر زمان، دگرش اندکی در آوا و معنا به خود دیده و دارای پسوند مان است.
سازمان: واژه ای بکار رفته در بنمایه های پهلوی ست به چم ساختن و نظم و ترتیب ولی در معنای کنونی آن مصوبه فرهنگستان اول است.
زایمان: از پیشینه این واژه آگاهی ندارم ولی می دانم که واژه ای تازه ساز نیست و کاربرد از گذشته دور دارد ازجمله واژاک ( اصطلاح ) "حموم زایمون" که کاربرد زبانی از گذشته تاکنون دارد.
واژگانی مانند پشیمان، پیمان، نریمان، آسمان، دودمان، رادمان یا بهمن، دشمن، اهرمن و و و یا واژگانی با پسوندهای مند یا منت یا اومند و اومنت در زبان پهلوی و اوستایی فراوانند و اگر بنا به وامواژه باشد از زبانهای ایرانی به فرانسه رفته اند ولی درواقع این پسوندی هموند در زبانهای هند ُ اروپایی است.
در ترکی نیز این پسوند، وامواژه از پهلوی ست و ساخته شدن آن از دو بخش ما و نگ ادعایی بیش نیست که ریشه تراشان پانترک از جیب خود درآورده اند.
آری برخی واژگان مانند یادمان، گفتمان، پودمان، چیدمان و. . نوساخته هستند که نشان از پویایی و پیشرفت زبان پارسی دارد که از ابزارها، پودمانها و وندهای پرشمار خود برای واژه سازی بهره می جوید و نیازی به زبانهای دیگر ندارد.
در برخی از مثال های ذکر شده بخش پسوند پسوند ژرمانیک "ن"می باشد و تعداد زیادی نیز جدید الساخت هستند که با پسوند فرانسوی "مان"ساخته شده اند
مثلا :
جاویدمان
خانمان ( خان یک کلمه ترکی است )
کشمان ، کشتمان ( کلماتی جدید می باشند که بعد از کپی برداری پسوند از زبان فرانسه جدیدا ارائه می شوند ) که همانند لغات لاتین با همان شکل کاربردی ساخته می شوند مثلا aliment ( تلفظ الیمان ) یعنی چیزی که خورده می شود
... [مشاهده متن کامل]
زرمان ( این واژه ترکیبی است زر - مان از فعل ماندن )
دوختمان ( کلمات نو را به هدف کثرت نمایی برای اثبات قدمت واصالت آورده اند )
چایمان ( فعل چاییدن مصدر جعلی برگرفته از ترکی است از فعل چایماک یا جایماق برگرفته از ریشه فعلی "کای"و این واژه نیز جدیدالساخت است )
سازمان
ساختمان
گفتمان
قهرمان : که به یک استدلال از واژه فارسی میانه "کارفرامان" یا همان کارفرمان ( تحت الفظی ترکی آن ایش بویوران اما واژه معادل آن بویورمان ) به شکل امروزی رسیده که در آن بخش "فرما" ریشه فعلی بوده و از فعل فرمادن یا فرمودن و از پسوند ژرمانیک " ن"که در آن ادغام شده تشکیل شده است که در این مورد نیز به عنوان یک واژه قدیمی هیچ پسوند مانی وجود ندارد .
و به استدلالی از فعل ترکی " قاغئماق " یا " قاغئرماق" به معنی خشمگین شدن ، به ستوه آمدن ، از بی عدالتی عصیان کردن که از آن مصدر "قاغراما" و " قاغرامان" به دست می آید که به شکل " قاهرامان" در آمده و وارد فارسی شده است.
یا زایمان که جدیدالساخت است
و….
اگر تعداد معدودی واژه با حالت پایانی هم در فارسی موجود باشد در آن مان ریشه فعلی از فعل مانستن در فارسی است که آن نیز یک مصدر جعلی است و از ریشه فعلی "بان" از فعل بانماک گرفته شده که به معنی فرو رفتن و حل شدن در چیزی ، با چیزی از لحاظ جوهره و ماهیت یکی شدن می باشد که از آن ریشه مان با معنی شبیه شدن ، شباهت پیدا کردن به دست آمده است.
در ترکی نیز مان از ترکیب بخش های " ما" و " ن" ( نگ ) شکل گرفته است .
درود ُ سپاس
در پاسخ به جناب محمدی
واژه "من" با درونمایه ( مفهومِ ) اندیشه و منش، مفهومی کهنتر و بکار رفته در اوستاست، این واژه کم کم و در زبان پهلوی به چم انسان که دارای منش و اندیشه است، بکار رفته، چون تنها انسان است که دارای توانِ اندیشمندی ست، این واژه درست با همین معنا در برخی زبانهای باختری نیز کاربرد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
بنابراین از واژه دشمن، همان چم " انسانِ پست و بد" دریافت می شود که آشکارا دشمنی می کند با اینحال معنای بداندیش و بدخواه را هم در سرشت خود داراست.
بودن این واژه در ترکی، که یکی از انبوه واژگان پهلوی و پارسیِ درون شده به این زبان است، نشان از روامندی زبان ایرانی پهلوی پیش از رواج ترکی در آذربایجان است.
-
پسوند "مان" :
بودن این پسوند در برخی از واژگان زبان پهلوی و همچنین سروده های شاعران کهن، نشان دهنده تبارمندی و ریشه دار بودن آن در زبان پارسی ست،
واژگانی چون پشیمان، پژمان، پیمان، آسمان، گرزمان ( آسمان ) ، قهرمان، بهرمان ( بهرامن=یاقوت ) ، مهمان، شادمان، رادمان ( سردار خسروپرویز ) ، خانمان، دودمان، ریسمان، نریمان، هومان، شیرمان، جاویدمان، زرمان ( نام دیوی در مزدیسنا ) و. . .
و نیز در نام شهرها و روستاهای بسیاری مانند کرمان، زرمان، فریمان، بهرمان، کَلمان، نیرمان و. . .
همچنین در زایمان، چایمان ( سرماخوردگی ) ، کشمان و کشتمان ( زمین کشت شده ) ، دوختمان ( دوخته شده، کاربرد در گذشته ) ، سازمان، ساختمان، چیدمان، گفتمان
و به دیسه ی"من" و "مند" در واژگانی مانند بهمن، دشمن، هومن، اهریمن و فرمند، هنرمند، هیرمند، ارجمند، آزمند، خردمند، برومند، آرزومند، دردمند، مستمند و. . .
این پسوند به دیسه های من، مند، وند و اومند در بُنمایه های پهلوی و به ریخت مَنت، اومَنت، آوَنت در اوستا بکار می رفت ( همخانواده با ment لاتین )
مان یک پسوند ترکی است که از ترکیب پسوند مصدر ساز ma و me با حرف ng که مخصوص زبان های آلتایی است تشکیل شده که پسوند فاعلی را ایجاد می کند که به شکل امروزی man - و men - در آمده است که در کلمه" دوشمن" به معنی درافتنده از فعل دوشمک که به معنی درافتادن می باشد کاربرد این پسوند فاعلی به وضوح قابل مشاهده است.
... [مشاهده متن کامل]
یا در کلمه دویوشمن به معنی جنگاور یا رزمآور که از فعل دویوشمک به معنی جنگیدن ، رزم کردن ، رودرو شدن و دعوا کردن و…که با ساده سازی تلفظی به شکل دوشمن در آمده است نیز به وضوح مشهود است همان طور که در بسیاری از کلمات ترکی.
و مادامی که در فارسی واژه دِژمَن به معنی بداندیش وجود دارد که در رابطه با یک فرد نسبت به دیگری بیشتر به معنی بدخواه یا بدنگر معنی می دهد و مفهومی است که معمولا صورت تقابلی نداشته و به صورت یک طرفه و گاه پنهانی در نظر گرفته می شود بهتر است به همان شکل دژمن به کار گرفته شود
زیرا که واژه دشمن در فارسی با مفهوم دشمنی که امروزه به کار میرود بیشتر اشاره به حالت علنی داشته و برای طرفین معلوم بوده و مفهوم تقابل و درافتاده گی در خود دارد که هم از لحاظ معنایی و هم از لحاظ ساختاری و کلمه ساختی و تلفظ به مورد " دوشمن" در زبان ترکی نزدیکتر است .
مثلا اگر به جای دژ در واژه دژمن با این تفاسیر بد را جاگزین کنیم و بگوییم بدمن به معنی بدمنش ، بداندیش آیا می توانیم به آن از لحاظ معنایی همانند واژه دشمن امروزی نگاه کنیم ؟
مثلا بگوییم تو با من بداندیشی می کنی ( تو با من دشمنی می کنی ) یا این که معنای درافتندگی و در افتاده گی را به کار ببریم
بداندیشان خاک سرزمین ما را تسخیر کردند ( دشمنان خاک سرزمین ما را تسخیر کردن )
یا این که در مواردی این چنینی مفهوم جنگجویان ، رزمندگان ، جنگاوران و…. مناسب تر و نزدیکتر است ؟
دشمن واژه ای ترکی است .
مان نیز در فارسی در تعداد معدودی از کلمات به شکلی مبهم و نامشخص وجوددارد و جدیدا نیز که در کلمه سازی به کار گرفته می شود از روی پسوند لاتین ment - با تلفظ مان از زبان فرانسه برداشته شده حتی کلماتی چون آپارتمان ، مبلمان ، آبونمان و… مستقیما از فرانسه گرفته شده است یعنی فارسی ساخت نیست و زبان فارسی باز دست به دامن زبان فرانسه و امثالهم به بهانه ی هم خانواده بودن برای احیای خود می باشد چون اگر این پسوند از قدیم در فارسی می بود باید هزاران واژه را با پسوند مان در اشعار و ادبیات شاعران و متون اعصار قدیم در فارسی می دیدیم .
اما اگر به زبان ترکی رجوع کنید خواهید دید که این شکل پسوندی هم از لحاظ توجیه و توضیح پذیری ( ساختاری نه از طریق نتیجه گیری مبتنی بر مشاهده ظاهر ی کلمات در ارتباط با معنای آن و رسیدن به یک استنباط صوری ) توضیح پذیرتر هم از لحاظ کثرت کاربرد کثیرتر و هم از لحاظ قدمت به کار گیری با قدمت تر می باشد.
دشمن= دش من
دش = دژ به معنی بد می باشد
من= منش، اندیشه، روان، نفس
در مجموع به معنی اندیشه یا منش بد
متضاد اون هم:
بهمن = هومن به معنی منش یا اندیشه نیک میباشد
و ریشه در زبانهای ایرانی دارد
... [مشاهده متن کامل]
در اوستایی:
دژمت= اندیشه بد
دژرشت= کردار بد
دوستان ترک زبان ریشه زبانی خودتون رو از زبان آلتایی پیدا کنید نه هندواروپایی
ضمنا پسوند مان در فارسی وجود دارد و به معنای قلمرو، مکان یا خانه میباشد مانند آسمان، یادمان، دودمان و. . .
و دیگه اینکه کی گفته آشپز ترکی هست که به نام خودتون جعل میکنید
دوشمن= دوشمان= دؤیوشمان: ( دؤیوش مان ) دؤیوش= ساواش
دشمن ( d�şmən ) :
دشمن = دوشمان= دوش ( دوشمک : افتادن، در افتادن، d�şmək ) مان ( پسوند ) = در افتاده، لج کرده
پسوند مان در کلمات دیگری نظیر "دییرمان : آسیاب" ، "قوجامان :بزرگ" ، "آشمان : آشپز" و یامان، دومان و. . . دیده می شود.
عداوت گزین. [ ع َ وَ گ ُ] ( نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) .
عدو. . . خصم. . . لد. . .
کسی که برای از بین بردن شما و یاران و دوستانتان دست به هر کاری میزند
و دش یک پسوند است به مانای بدی و زشتی و در دشنام ( فخش ) دشخوار و دشوار ( سختی و مشکل ) و دشپروردگی ( که به مانای ناهنجاری در رشد بافت و جانداران به دلیل سو تغدیه و نبود خوراک ) به کار رفته.
ش همان دُژ است به معنی � بد � دَشمن یعنی منِ بد، دُشمن که در کردی دُژمِن گفته می شود یعنی آدم بد در برابر بَهمَن که آدم خوب است
ویکی واژه
خشم گین
بد خواه
نامرد
پورو
دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است!
و همچنین انگره!
یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) :
سَیمام دَهیا اوم اَهورَمَزدَ پاتو:
هَچا *اینَیِمی* هَچا *دوشیارا* هَه هَچا *دُروگ*
... [مشاهده متن کامل]
اهورامزدا این کشور را بپاید از سه چیز:
از *دشمن* ، از *خشکسالی* و از *دروغ*
این را من با ستایش ( نماز ) از اهورامزدا خواستارم و امیدوارم که اهورامزدا و ایزدان آن این مهربانی را بر ما ارزانی دارند!
هرچی که توی زبان ترکی به کاربرده می شه، ریشه ی ترکی نداره.
این از سخت ترین چیزهایی است که میشه به یک دسته فهماند
دشمن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "دشمن " می نویسد : ( ( دشمن در پهلوی دشمِن dušmen و دژمن duhmen بوده است . ستاک واژه ، من به معنی اندیشه است و همان است که در " مَنِش " و" مینو" نیز دیده می آید و در ریخت مان در " گمان" و "هومان" . دُش یا دُژ پیشاوندی است وارونه ی" بْه" و هو که معنای واژه را از نیک به بد وا می گرداند:" دشمن" . در معنای ریشه ای ، بدمنش و بداندیش است وارونه ی بهمن به معنی بهمنش و نیک اندیش. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 209 )
به نظر نگارنده "من " در واژه ی دشمن با man انگلیسی و آلمانی Mann فرانسوی Homme و . . از یک ریشه هستند به معنی انسان و بشر و دشمن به معنی " انسان بد " معنی می دهد که همان بد اندیش است .
بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع
دژمن یک واژه اورامی یا کوردیست
به معنی فوش دادن نیز میاید
دژمان یعنی فوش
دژمان یعنی کسی که در روبه روی توست
دژ کسی که روبه روی تو وایستاده
این واژه نیز چون نتواستند ژ را تلفظ کنند به ش تلفظ شده
... [مشاهده متن کامل]
در بعضی جاها نیز دژخیمان بهش میگویند
دژ همان قلعه است
یا همان خیمه یا دخمه به کار برده میشود
مان به معنی خانه است
در ایران باستان مترادف دشمن هَنینایا می بوده است.
از دژمن می آید.
آدم بد
در زمان قدیم به کسانی که مسئول دژ بودند نیز دژمن میگفتند
Hostile:دشمن
در زبان کردی دژمن=دژ ( مخالف کینه توز ) من ( من ) =مخالف من
در زبان لری بختیاری
دوشمن
دشمن ( d�şmən ) : ریشه ترکی دارد
دشمن = دوشمان= دوش ( دوشمک : افتادن، در افتادن، d�şmək ) مان ( پسوند ) = در افتاده، لج کرده
پسوند مان در کلمات دیگری نظیر "دییرمان : آسیاب" ، "قوجامان :بزرگ" ، "آشمان : آشپز" و یامان، دومان و. . . دیده می شود.
عربی:عدو
محرب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)