دشخیم

لغت نامه دهخدا

دشخیم. [ دُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( از: دش ، بد + خیم ، خو ) بدخو.بدطبیعت. ( آنندراج ). دژخیم. دژخو. || دشنام. فحش. ( ناظم الاطباء ). || بهتان. || طعنه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به دژخیم شود.

پیشنهاد کاربران

دشخیم = دُش خیم
ریشه یابی
دُش با تُش/ توش / توشه / تشک / و گاها دشک ( همان تشک ) یکی می باشد و در جایی به ضربه اشاره دارد و در جایی به کسب تجربه از ضربه هایی که بدست امده همچون ( دشمن = دُش من = انکه در منش ضربه می باشد / تشک = ضربه کوچک ( اصطلاحا وسیله ای شده برای گرفتن ضربه یا کم کردن و کوچک کردن ضربه ها / تُش = ضربه ( هنوز هم در زبان مازندرانی کاربرد دارد و گاها توش دادن نیز گفته میشود ) توشه ( انکه از ضربات برای خود نکاتی پس انداز کرد = بریخت نمادین آذوقه گفته شد یعنی چیزی که در آینده بکار آید = تجربه پس تجربه همان اعمال ما و توشه های ما می باشد که در آخرت بکارمان میاید = انچه که بر ما وارد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

خیم با خیمه / کیمه همریشه میباشد و به چم و چمار ( معنای ) منزلگاه یا بهتر بگویم ریشه دار بودن است و کیمه ( کی مه = ریشه بزرگان = خانه بزرگان = سلطنت بزرگان ) مانند کیان = یعنی پادشاهی یا جایی که چندی برای خود ریشه زده باشند همان کینگ یا سلطنت که در کیوان / کیکاووس / کیخسرو و . . . آنرا داریم پس کی میشود ریشه دار = شاه ( هرچند خود شاه را میگویند از شاخ آمده ) اما چون ریشه دار بودن همچنان در بین ایرانیان واژه مرسومی میباشد و از سوی دیگر سرشاخه بودن هم به چم بزرگی بوده برای آن هم کینگ یا کی یا ریش یا ریشه ملاک بود هم شاه و شاخ و . . . پس فهمیدیم کیمه = خیمه = جایگاه بزرگان پس خیم یا همان کیم ساده شده کیمه و خیمه می باشد و میشودبسیار ریشه دار . resident
اصطلاحه خیمه زدن یا اقامت کردن نیز از همینجا امده یعنی چنبره زدن در اقامت و یکجانشینی.
پس دشخیم = چیز مخربی که در جایی ریشه زده باشد
اینکه تُش / توش و . . . . بعدها در دوش و دوشیزه و دوشیدن هم بکار رفته جای فکر دارد اما اینکه توشیدن از تَش و آتش و ریشه های وابسته به آن آمده باشد با توجه به ذات تند و آتشین و مخرب بودن آن بدور نیست / به# آتش و# تش بنگرید.

یعنی نوعی جلاد یا کسانی که سر میزدندیا به دار میکشند چیزی همینطور

بپرس