شت سواران ؛ سواران دشت. صحرائیان که در دشت و بیابان قیام و سکونت دارند. ( آنندراج ) .
- || کسانی که اشخاص گم شده در بیابان را راهنمایی می کنند. ( از ناظم الاطباء ) .
- || دشت ِ سواران ؛ قبرستان. ( از ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || صحرای وسیعی در عربستان. ( ناظم الاطباء ) . توسعاً عربستان یا قسمتهایی از آن :
بدو گفت [ منذر به انوشیروان ] اگر شاه ایران توئی
نگهدار و پشت دلیران توئی
چرا رومیان شهریاری کنند
به دشت سواران سواری کنند.
فردوسی.
ز دشت سواران برآرند خاک
شود جای برتازیان بر مغاک.
فردوسی.
- دشت سواران نیزه گذار ؛ عربستان :
از این پس بیاید یکی نامدار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.
ز دشت سواران نیزه گذار
سپاهی بیامد فزون از شمار.
فردوسی.
یکی مرد بد اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.
کمر بسته خواهیم سیصدهزار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.
- || کسانی که اشخاص گم شده در بیابان را راهنمایی می کنند. ( از ناظم الاطباء ) .
- || دشت ِ سواران ؛ قبرستان. ( از ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || صحرای وسیعی در عربستان. ( ناظم الاطباء ) . توسعاً عربستان یا قسمتهایی از آن :
بدو گفت [ منذر به انوشیروان ] اگر شاه ایران توئی
نگهدار و پشت دلیران توئی
چرا رومیان شهریاری کنند
به دشت سواران سواری کنند.
فردوسی.
ز دشت سواران برآرند خاک
شود جای برتازیان بر مغاک.
فردوسی.
- دشت سواران نیزه گذار ؛ عربستان :
از این پس بیاید یکی نامدار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.
ز دشت سواران نیزه گذار
سپاهی بیامد فزون از شمار.
فردوسی.
یکی مرد بد اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.
کمر بسته خواهیم سیصدهزار
ز دشت سواران نیزه گذار.
فردوسی.