دسوقی

لغت نامه دهخدا

دسوقی. [ دُ ] ( اِخ ) ابراهیم بن ابراهیم السیدبن السیدپاشا اباظة. از ادیبان مصر در قرن اخیر. وی به سال 1299 هَ. ق. در کفراباظة متولد شد و در سال 1372 هَ. ق. در قاهره درگذشت. چندین بار به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شد و پنج بار عهده دار تشکیل کابینه شد. او را اشعار و مقالاتی است. ( از الاعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 31 از الکنزالثمین ).

دسوقی. [ دُ ] ( اِخ ) ابراهیم بن ابی المجدبن قریش بن محمد ( 633-676 هَ. ق. ) از بزرگان متصوفه قرن هفتم هجری و از اهالی دسوق ( در غرب مصر ) بوده است. او را اخبار بسیار است و شعرانی مجموعه بزرگی از سخنان او را از کتاب وی بنام «الجواهر» نقل کرده است. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 54 از طبقات شعرانی و خطط مبارک ).

دسوقی. [ دُ ] ( اِخ ) ابراهیم عبدالغفار دسوقی ( 1226-1300 هَ. ق. ) از کسانی است که در قرن سیزدهم هجری در مصر یاری بسیار به امر ترجمه مطالب از زبانهای اروپائی به عربی کرده است ، و مدتی نیز در نوشتن «الوقائع المصریة» و مجله «الیعسوب » همکاری کرده. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 40 از تاریخ الترجمة و الحرکة الثقافیة فی عصر محمد علی ).

دسوقی. [ دُ ] ( اِخ ) صالح بن محمد ( 1200-1246 هَ. ق. ) از فاضلان دمشق و آخرین تن از خاندان دسوقی دمشق بوده است. او را دیوان شعر و رساله ای است. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 281 از الیواقیت الثمینة ).

دسوقی. [دُ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن عرفه دسوقی مالکی. از عربی دانان مصر و مدرسان الازهر در قرن سیزدهم هجری بود که 1230 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست : الحدود الفقهیة، حاشیه بر مغنی اللبیب ، حاشیه بر سعد تفتازانی ، حاشیه بر الشرح الکبیر علی مختصر خلیل ، حاشیه بر شرح سنوسی بر مقدمه ام البراهین. ( از الاعلام زرکلی از آداب اللغه جرجی زیدان و معجم المطبوعات ج 1 ص 875 ).

پیشنهاد کاربران