دستی دستی

/dastidasti/

لغت نامه دهخدا

دستی دستی. [ دَ دَ ] ( ق مرکب ) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده خود. بی اجبار. دستی. و رجوع به دستی شود.

فرهنگ فارسی

۱ - عبث بیهوده : [[ دستی دستی خود را بکشتن دادن ]] . ۲ - عامدا قاصدا .
عامدا . عمدا . بعمد . قاصدا

فرهنگ معین

( ~. دَ )(ق مر. )۱ - عبث ،بیهوده . ۲ - عامداً، قاصداً.

پیشنهاد کاربران

وقتی میگن از دستی یعنی از روی عمد.
از دستی این کار رو کردم. یعنی عمدا این کار رو کردم
دستی دستی: [ اصطلاح در تداول عامه] مفتی، بی منت .
( ( "تقصیر من و خواهر خدا بیامرزم بود که پسر نازنین را دستی دستی بیچاره کردیم . خوب شد خواهرم مرد و بدبختی پسرش را ندید. من ماندم که بی آبرویی تحمل کنم . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 247. ) )

بپرس