دستی دستی
/dastidasti/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
عامدا . عمدا . بعمد . قاصدا
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
وقتی میگن از دستی یعنی از روی عمد.
از دستی این کار رو کردم. یعنی عمدا این کار رو کردم
از دستی این کار رو کردم. یعنی عمدا این کار رو کردم
دستی دستی: [ اصطلاح در تداول عامه] مفتی، بی منت .
( ( "تقصیر من و خواهر خدا بیامرزم بود که پسر نازنین را دستی دستی بیچاره کردیم . خوب شد خواهرم مرد و بدبختی پسرش را ندید. من ماندم که بی آبرویی تحمل کنم . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 247. ) )
( ( "تقصیر من و خواهر خدا بیامرزم بود که پسر نازنین را دستی دستی بیچاره کردیم . خوب شد خواهرم مرد و بدبختی پسرش را ندید. من ماندم که بی آبرویی تحمل کنم . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 247. ) )